•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_5
#همخونه_اخموی_من
مسیرش یکم طولانی بود
یه مسیر زیبا با درختای زرد و نارنجی تراژدی قشنگی درست کرده بودن
پسرو دخترای زیادی توی پیاده رو داشتن به سمت دانشگاه میرفتن
توی خیابون هم ماشین ها به سرعت میرفتن و میومدن
از کنار دختر و پسرایی که وسط پیاده رو وایساده بودند
با احتیاط گذشتم و به راهم ادامه دادم
۵ دقیقه بعد به درب ورودی دانشگاه رسیدم دستی به مقنعه ام کشیدم
از کنار حراست گذشتم و وارد شدم همین که وارد شدم نگاه های خیلیا رو روی خودم حس کردم
سعی کردم اهمیت ندم و مستقیم به سمت ساختمون کلاس ها برم
نگاهی به ساعت مچی روی دستم انداختم ۱۰ دقیقه دیگه کلاس شروع میشد
زیر نگاه های دخترو پسرا و پچ پچ هاشون
حیاط دانشگاه رو گذروندم و وارد ساختمون شدم
#𝙋𝙖𝙧𝙩_5
#همخونه_اخموی_من
مسیرش یکم طولانی بود
یه مسیر زیبا با درختای زرد و نارنجی تراژدی قشنگی درست کرده بودن
پسرو دخترای زیادی توی پیاده رو داشتن به سمت دانشگاه میرفتن
توی خیابون هم ماشین ها به سرعت میرفتن و میومدن
از کنار دختر و پسرایی که وسط پیاده رو وایساده بودند
با احتیاط گذشتم و به راهم ادامه دادم
۵ دقیقه بعد به درب ورودی دانشگاه رسیدم دستی به مقنعه ام کشیدم
از کنار حراست گذشتم و وارد شدم همین که وارد شدم نگاه های خیلیا رو روی خودم حس کردم
سعی کردم اهمیت ندم و مستقیم به سمت ساختمون کلاس ها برم
نگاهی به ساعت مچی روی دستم انداختم ۱۰ دقیقه دیگه کلاس شروع میشد
زیر نگاه های دخترو پسرا و پچ پچ هاشون
حیاط دانشگاه رو گذروندم و وارد ساختمون شدم
۱.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.