دو پارتی (وقتی تورو با یک پسر دیگه میبینه و....) پارت ۱
#لینو
#استری_کیدز
وقتی با اجبار خانوادت با لینو که پسره خیلی سرد و بی رحمیه ازدواج کردی و اون هروز با یه دختره و.....
به ساعت نگاهی انداختی...از ۱ شب گذشته بود و مثل همیشه لینو ایندفعه هم دیر کرده بود....البته که این عادت هر شبش بود....
پوفی از کلافگی کشیدی و نگاهت رو به در بسته ی خونه دادی...با فکری که به سرت زد پوزخندی زدی و از روی مبل بلند شدی و به سمت اتاق خواب مشترک خودت و لینو رفتی....
لباسی مجلسی و زنانه رو از توی کمد انتخواب کردی و تنت کردی...آرایش ملایمی هم کردی و از خونه خارج شدی....
.
.
مرد همینطور که بطری الکل رو توی دستش داشت به دختر هایی که دورش جمع شده بودن لبخندی زد و جرعه از بطری رو سر داد و به بقیه ی بازی قماری که داشتن انجام میدادم ادامه داد....
÷ آه...داری تقلب میکنی..
مرد با لحن خشنی به مردی که رو به روش نشسته بود و با پوزخند پول های توی دستش رو میشمرد ، گفت
_ هوم...بیا و قبول کن که دیگه برای این کارا پیر شدی...
پوزخندی زد که مرد از روی صندلی بلند شد و دستاش رو محکم روی میز کوبید
لینو هم که رو به روش نشسته بود با پوزخند از روی صندلی بلند شد و پول هارو به یکی از دختر های هرزه ی کنارش داد و بهش چشمکی زد
_ اینقدر حرص نخور پیر مرد....برات خوب نیست...
لبخندی به قیافه ی عصبی مرد زد و از اونجا دور شد...
صدای موسیقی و بوی الکل تمام فضا رو گرفته بود و چراغ های رنگی بعضی اوقات چشم رو اذیت میکرد....لینو به گوشه ای رفت و همینطور که از مشروب توی بطری شیشه ای مینوشید روی مبل نشست...
.
وارد سالن بزرگ کلاب شدی...به دور و بر نگاهی انداختی که بلاخره متوجه ی لینو که روی مبل نشسته بود و داشت از بطری الکلش جرعه جرعه مینوشید...شدی و پوزخندی زدی.
به سمت جمعیتی رفتی که در حال رقص بودن...درست رو به روی لینو...
دست یکی از مرد هارو گرفتی و بهش چشمکی زدی چه اونم پوزخندی زد
× هوم...لیدی خوشگل...چیزی شده؟
لبات رو دم گوشش بردی...
+ میخوام یکم باهات برقصم...مشکلیه؟
مرد پوزخندی زد
× البته که نه...
دستش رو دور کمرت حلقه کرد و شروع کرد باهات رقصیدن....
لباسی که پوشیده بودی کمرش کاملاً لخت بود و میتونستی لمس های مرد رو همینطور که با پوزخند نگاهت میکرد روی بدنت حس کنی....
.
#استری_کیدز
وقتی با اجبار خانوادت با لینو که پسره خیلی سرد و بی رحمیه ازدواج کردی و اون هروز با یه دختره و.....
به ساعت نگاهی انداختی...از ۱ شب گذشته بود و مثل همیشه لینو ایندفعه هم دیر کرده بود....البته که این عادت هر شبش بود....
پوفی از کلافگی کشیدی و نگاهت رو به در بسته ی خونه دادی...با فکری که به سرت زد پوزخندی زدی و از روی مبل بلند شدی و به سمت اتاق خواب مشترک خودت و لینو رفتی....
لباسی مجلسی و زنانه رو از توی کمد انتخواب کردی و تنت کردی...آرایش ملایمی هم کردی و از خونه خارج شدی....
.
.
مرد همینطور که بطری الکل رو توی دستش داشت به دختر هایی که دورش جمع شده بودن لبخندی زد و جرعه از بطری رو سر داد و به بقیه ی بازی قماری که داشتن انجام میدادم ادامه داد....
÷ آه...داری تقلب میکنی..
مرد با لحن خشنی به مردی که رو به روش نشسته بود و با پوزخند پول های توی دستش رو میشمرد ، گفت
_ هوم...بیا و قبول کن که دیگه برای این کارا پیر شدی...
پوزخندی زد که مرد از روی صندلی بلند شد و دستاش رو محکم روی میز کوبید
لینو هم که رو به روش نشسته بود با پوزخند از روی صندلی بلند شد و پول هارو به یکی از دختر های هرزه ی کنارش داد و بهش چشمکی زد
_ اینقدر حرص نخور پیر مرد....برات خوب نیست...
لبخندی به قیافه ی عصبی مرد زد و از اونجا دور شد...
صدای موسیقی و بوی الکل تمام فضا رو گرفته بود و چراغ های رنگی بعضی اوقات چشم رو اذیت میکرد....لینو به گوشه ای رفت و همینطور که از مشروب توی بطری شیشه ای مینوشید روی مبل نشست...
.
وارد سالن بزرگ کلاب شدی...به دور و بر نگاهی انداختی که بلاخره متوجه ی لینو که روی مبل نشسته بود و داشت از بطری الکلش جرعه جرعه مینوشید...شدی و پوزخندی زدی.
به سمت جمعیتی رفتی که در حال رقص بودن...درست رو به روی لینو...
دست یکی از مرد هارو گرفتی و بهش چشمکی زدی چه اونم پوزخندی زد
× هوم...لیدی خوشگل...چیزی شده؟
لبات رو دم گوشش بردی...
+ میخوام یکم باهات برقصم...مشکلیه؟
مرد پوزخندی زد
× البته که نه...
دستش رو دور کمرت حلقه کرد و شروع کرد باهات رقصیدن....
لباسی که پوشیده بودی کمرش کاملاً لخت بود و میتونستی لمس های مرد رو همینطور که با پوزخند نگاهت میکرد روی بدنت حس کنی....
.
۴۲.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.