"شیرینم" p6
آلفا با اسم پک گرگ شب، چهره ی شاهزاده ی بتا رو تجسم کرد:"پس تو هم
یک شاهزاده ای؟"
امگا تند سر تکون داد:" نه. پدر من یه
روستایی ساده بود. برای همین هم مادرم طرد شد. من یه امگای عادیم، نه یه
امگای سلطنتی."
+در هر حال، خون سلطنتی تو رگ هاته. حرف ها نمیتونن واقعیت رو از بین
ببرن پس تو یه شاهزاده امگای سلطنتی، با رایحه ی شیرین هستی!
آلفا نگاه شیفته اش رو به چشم های زالل امگا دوخت:" این شاهزاده ی
سلطنتی اسم نداره؟"
امگا لبخند زد: "تهیونگ. کیم تهیونگ..."
پارک جزو خاندان سلطنتی نبود ولی این اصال برای آلفا اهمیتی نداشت. آلفا با
لبخند دستش رو جلو برد:" من هم جنگکوکم. جئون جونگکوک..."
اما بعد از دیدن واکنش امگا نسبت به فامیلیش تازه به یاد اورد که اون
شاهزاده پک گرگ شب و فامیلی های سلطنتی رو میشناسه پس آلفا دستپاچه
خنده ای کرد و برای راحت کردن خیال امگا گفت : "من هم مثل تو فقط خون
سلطنتی دارم!"
پادشاه قسمت بزرگ ماجرا رو مخفی کرد ولی خوشبختانه امگا نفهمید و اروم
شد.
+پس من هم باید تو رو شاهزاده آلفای سلطنتی خطاب کنم؟
آلفا اینبار خندید: " نه. تنها کسی که اینجا باید شاهزاده خطاب بشه شمایید
سرورم. من رو همون کوک صدا کن"
امگا لبخندی زد اما با شنیدن اسمش که صدا می شد، لبخندش از بین رفت.
شاهزاده بتا داشت دنبالش میگشت.
تهیونگ به سمت آلفا برگشت:" من باید برم کوک. امیدوارم باز هم ببینمت."
یک شاهزاده ای؟"
امگا تند سر تکون داد:" نه. پدر من یه
روستایی ساده بود. برای همین هم مادرم طرد شد. من یه امگای عادیم، نه یه
امگای سلطنتی."
+در هر حال، خون سلطنتی تو رگ هاته. حرف ها نمیتونن واقعیت رو از بین
ببرن پس تو یه شاهزاده امگای سلطنتی، با رایحه ی شیرین هستی!
آلفا نگاه شیفته اش رو به چشم های زالل امگا دوخت:" این شاهزاده ی
سلطنتی اسم نداره؟"
امگا لبخند زد: "تهیونگ. کیم تهیونگ..."
پارک جزو خاندان سلطنتی نبود ولی این اصال برای آلفا اهمیتی نداشت. آلفا با
لبخند دستش رو جلو برد:" من هم جنگکوکم. جئون جونگکوک..."
اما بعد از دیدن واکنش امگا نسبت به فامیلیش تازه به یاد اورد که اون
شاهزاده پک گرگ شب و فامیلی های سلطنتی رو میشناسه پس آلفا دستپاچه
خنده ای کرد و برای راحت کردن خیال امگا گفت : "من هم مثل تو فقط خون
سلطنتی دارم!"
پادشاه قسمت بزرگ ماجرا رو مخفی کرد ولی خوشبختانه امگا نفهمید و اروم
شد.
+پس من هم باید تو رو شاهزاده آلفای سلطنتی خطاب کنم؟
آلفا اینبار خندید: " نه. تنها کسی که اینجا باید شاهزاده خطاب بشه شمایید
سرورم. من رو همون کوک صدا کن"
امگا لبخندی زد اما با شنیدن اسمش که صدا می شد، لبخندش از بین رفت.
شاهزاده بتا داشت دنبالش میگشت.
تهیونگ به سمت آلفا برگشت:" من باید برم کوک. امیدوارم باز هم ببینمت."
۶.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.