ادامه ی قبلی
وقتی چشم هایت رو باز کردی توی بیمارستان بودی چانگبین همین که دید بیداری اومد طرفت و گفت
×من ببخش ا.ت من نباید باهات اون جوری رفتار میکردم
اینقدر از دستش ناراحت بودی که سرت رو ناخداگاه چرخاندی چانگبین ادامه داد...
×من واقعا بچه گی کردم منو ببخش
+ناخودآگاه بقضت ترکید و شروع کردی به گریه کردن
×چانگبین دستت رو گرفت و نوازش کرد
+گفتی به یه صورت میبخشمت
×با زوق .چی
+دیگه همچین کاری رو نکنی
و باهام سرد رفتار نکنی
×من ببخش ا.ت من نباید باهات اون جوری رفتار میکردم
اینقدر از دستش ناراحت بودی که سرت رو ناخداگاه چرخاندی چانگبین ادامه داد...
×من واقعا بچه گی کردم منو ببخش
+ناخودآگاه بقضت ترکید و شروع کردی به گریه کردن
×چانگبین دستت رو گرفت و نوازش کرد
+گفتی به یه صورت میبخشمت
×با زوق .چی
+دیگه همچین کاری رو نکنی
و باهام سرد رفتار نکنی
۵.۷k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.