غریبه ای آشنا"P2"
با قدم های آهسته رفتم پایین فلیکس هم پشتم بود مثل همیشه!
نزدیک اتاق کارم شدم و رفتم تو همه کارمندام که تو بود بلند شدن البته تان هم بلند شد رفتم سمت میزم دستشو آورد جلو
تان:سلام خانم زیبای
بدون توجه بهش رفتم سمت صندلم از میز کشیدم بیرون و نشستم
تهری:بشینید
همه زود نشستند
تهری:میدونی که برای چی اینجایی پس موضوع رو کش نمیدم یا از اون طلا ها دست میکشی یا میمیری انتخابت کدومه؟!
تان:بیبی زود نرو سمت کار اول یه قهوه ساده برام بیار بعد حرف میزنیم
با عصبانیت صندلمو دادم عقب رفتم سمتش از چونش محکم گرفتم و سرشو بالا آوردم
تهری:قصد جونتو کردی؟میدونی که کشتن تو برام کاری نیس!تازه دستور میدی بهم؟؟؟
تان:اوه اوه تهری اینقد سخت گیر نباش!من میتونم مال تو باشم!
یه سیلی محکم زدم دهنش که خون دماغ شد
محکم از جاش بلند شد که با دیدن پشتم ترسید و کاری نکرد
سرمو چرخوندم ببینم کیه دیدم فلیکس با قیافه فوق وحشتناک خیره شده به مرده!
سرمو چرخوندم و گفتم:انتخابت مردنه؟؟
تان:نمیتونی منو بکشی..
با صدای بلندی خندیدم و رفتم سمت صندلم
تهری:برات یه تشیح جنازه باحالی میگیرم تان..حالا گمشو!
تان:نمیتونی!
با خنده چشامو دوختم به سونگمین و گفتم:بندازیش بیرون
سونگمین رفت جلو و محکم از دستش گرفت و از اتاقم بیرون شدن
تهری:فعلا میتونین برین شب همتون ساعت ۱۰ اینجا جمع شین
همه:چشم رعیس
همه رفتن به جز فلیکس
فلیکس:میخواین بکشینش؟
تهری:البته.تو هم میتوتی بری استراحت کنی
فلیکس:نیاز نیس من حالم خوبه!
دستمو بردم سمت سیگارم و نخی ازش کشیدم بیرون که فلیکس امد جلو و از دستم کشید بیرون
فلیکس:رعیس میتونین مجازاتم کنید ولی من نمیتونم بذارم اینو بکشین شما چند هفتس که ترکش کنین
خندیدم و به چشماش خیره شدم
تهری:اول آخرش نفهمیدم چرا اینقد نگرانمی
باشه نمیکشم
فلیکس:کاری داشتین بیرون در خدمتم
تهری:باشه برو...
امشب یه پارت دیگه هم داریم:)
نزدیک اتاق کارم شدم و رفتم تو همه کارمندام که تو بود بلند شدن البته تان هم بلند شد رفتم سمت میزم دستشو آورد جلو
تان:سلام خانم زیبای
بدون توجه بهش رفتم سمت صندلم از میز کشیدم بیرون و نشستم
تهری:بشینید
همه زود نشستند
تهری:میدونی که برای چی اینجایی پس موضوع رو کش نمیدم یا از اون طلا ها دست میکشی یا میمیری انتخابت کدومه؟!
تان:بیبی زود نرو سمت کار اول یه قهوه ساده برام بیار بعد حرف میزنیم
با عصبانیت صندلمو دادم عقب رفتم سمتش از چونش محکم گرفتم و سرشو بالا آوردم
تهری:قصد جونتو کردی؟میدونی که کشتن تو برام کاری نیس!تازه دستور میدی بهم؟؟؟
تان:اوه اوه تهری اینقد سخت گیر نباش!من میتونم مال تو باشم!
یه سیلی محکم زدم دهنش که خون دماغ شد
محکم از جاش بلند شد که با دیدن پشتم ترسید و کاری نکرد
سرمو چرخوندم ببینم کیه دیدم فلیکس با قیافه فوق وحشتناک خیره شده به مرده!
سرمو چرخوندم و گفتم:انتخابت مردنه؟؟
تان:نمیتونی منو بکشی..
با صدای بلندی خندیدم و رفتم سمت صندلم
تهری:برات یه تشیح جنازه باحالی میگیرم تان..حالا گمشو!
تان:نمیتونی!
با خنده چشامو دوختم به سونگمین و گفتم:بندازیش بیرون
سونگمین رفت جلو و محکم از دستش گرفت و از اتاقم بیرون شدن
تهری:فعلا میتونین برین شب همتون ساعت ۱۰ اینجا جمع شین
همه:چشم رعیس
همه رفتن به جز فلیکس
فلیکس:میخواین بکشینش؟
تهری:البته.تو هم میتوتی بری استراحت کنی
فلیکس:نیاز نیس من حالم خوبه!
دستمو بردم سمت سیگارم و نخی ازش کشیدم بیرون که فلیکس امد جلو و از دستم کشید بیرون
فلیکس:رعیس میتونین مجازاتم کنید ولی من نمیتونم بذارم اینو بکشین شما چند هفتس که ترکش کنین
خندیدم و به چشماش خیره شدم
تهری:اول آخرش نفهمیدم چرا اینقد نگرانمی
باشه نمیکشم
فلیکس:کاری داشتین بیرون در خدمتم
تهری:باشه برو...
امشب یه پارت دیگه هم داریم:)
۸.۵k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.