پارت بیست و چهارم
سو بین:..هر بار میخواستم بهت اعتراف کنم از دستم در میرفتی …
(سرشو نزدیک کرد )
سو بین:..هانول….من دوست دارم …اونقدر که وقتی ببینمت دست و پامو گم میکنم…
(نفسم بند اومد ضربانم رفته بود بالا باورم نمیشد
این سو بین اومد بهم میگه دوست دارم نه زود جوگیر نشو هانول به خودت بیا دختر…)
هانول:..سو بین..من …
سو بین:..میدونم از وابسته میترسی حتی نمیتونی باور کنی ….من بهت عشقمو بهت ثابت میکنم
(چی این از کجا میدونه )
هانول:..من…به زمان احتیاج دارم بهش فکر میکنم
(زود اومدم بالا یه نفس عمیقی کشیدم رفتم پیش جونگ سو و ریوجین تشنم بود لیوان و برداشتم بدون اینکه بهش نگاهی کنم یه نفس کشیدم)
هانول:..خو دوکبوکی سفارش بدیم
جونگ سو:..داری چیکار میکنی اون الکله
هانول:.چی…«به سرفه افتادم »
جونگ سو:..هانول بالا بیار زود
هانول:..اما من خوردمش…
(که یه تیری به معدم خورد دردم شروع شد داشتم سرفه میکردم دستم رو معده ام بود)
جونگ سو:..هانول آمپولت رو اوردی
(از درد نمیتونستم حرفی بزنم اشاره کردم به کیفم سو بین اومد با نگرانی داشت بهم نگاه میکرد)
سو بین:..چی شده هانول خوبی
جونگ سو:..حواسش نبود الکل خورد…ریوجین کیفشو نگاه کن توش آمپول است
(ریوجین میخاست برداره کیفمو که سو بین از دستش گرفت داشت دنبال آمپول میگشت)
سو بین:..پیداش کردم
جونگ سو :.بده زود …آستینمو بالا زد سوزشی به بازوم حس کردم فقط میخواستم از دست درد معدم خلاص شم
«۲۰دقیقه بعد»
(نشسته بودم سرم هی گیچ میرفت داشتم هی چرت و پرت میگفتم سو بین و جونگ سو و ریوجین داشتن بهم نگاه میکردن که دارم چی میگم )
ریوجین:..جونگ سو ببریمش بیمارستان
جونگ سو :..چیزی نیس آمپولشو زدم خوب شد الان فقط سرش داره گیچ میره
هانول:.خو میدونی من دلم میخواد جونگ سو رو با دستام اینجوری خفه کنم …..
ریوجین:..جونگ سو مشکل هانول باهات چیه چرا اینقدر میخواد خفه ات کنه
جونگ سو :..چیزی نیست فقط رژ لب مورد علاقه اشو شکستم واسه همین این چند سال دلش پره
ریوجین:..خیلی بدجنسی میدونی که از وقتی هانول رو دیدم چیزی که خیلی دوست داشت لوازم آرایشیش بود
جونگ سو:.من چه میدونستم اینقدر رژ دوس داره
هانول:..…میخواستم بزنمش…نتونستم «با گریه»داییییییییییییییییی…..جونگ سو رژمو شکست …….
سو بین:..باشه هانول..من الان میزنمش تو گریه نکن …
(از پشت زد به جونگ سو که اخ جونگ سو رفت رو هوا منم کم کم آروم شدم خندیدم همینجوری داشتم با صدای بلند میخندیدم که نمیدونم چی شد بی هوش شدم)
(سو بین)
(هانول هم بی هوش شد هول شدم)
سو بین:.جونگ سو ببریمش بیمارستان هانول از حال رفت زود
جونگ سو:..نترس بابا خوابه
ریوجین:.جونگ سو تو چقدر بی توجهی اخه حالشو نگاه
جونگ سو:.اولین بارش نیست دیگه ۱۴ بار براش پیش اومده
سو بین:.. یعنی قبلا خورده چرا وقتی میدونسته حساسیت داره
جونگ سو:..بخاطر اینکه قبلا زیادی لجبازی میکرد
سو بین:..خو خوب میشه مگه نه
جونگ سو:..اره تا فردا خوبه میشه فقط چند روز معده اش تیر میکشه
سو بین:..اخه این چه وقت گفتن اعترافم بود دختره هول شد نمیدونست چیکار کنه
ریوجین:.همش تقصیر جونگ سو بود ………اخه سو بین
آدم مگه میره دم در دستشویی بهش عشقشو اعتراف کنه تو دیگه خیلی رد دادی
سو بین:..نمیدونم هانول رفت پایین این جونگ سو گیر داده بود بهم برو بگو الان وقتشه
جونگ سو:.الان تقصیر من شد هااان
سو بین:…الان ولش چیکار کنیم
جونگ سو:..هیچی من و ریوجین هانول رو میبریم خونه تو ام میری خونت میخوابی
سو بین:..مسخره میکنی مگه هانول رو تو این حال ول کنم اصلا
جونگ سو:..خو بگیر بغل کن ببرش تو ماشین بعد طرفدارا ریختن تو سرت چی میگی بهشون
ریوجین:..راست میگه…بیرون اصلا نمیشه برات هم دردسر میشه سو بین تو برو اما من بهت زنگ میزنم باشه نگران نباش
سو بین:..اوف…..باشه از حالش بهم خبر بدید
جونگ سو:..باشه پسر عاشق تو برو مگه میشه تو رو بی خبر بزاریم
(یه نگاهی به هانول انداختم نفسمو انداختم وسایلامو برداشتم سوار ماشینم شدم رفتم خونه
تو خونه هم همش فکرم پیش هانول بود نمیدونم کی خوابم برد)
(سرشو نزدیک کرد )
سو بین:..هانول….من دوست دارم …اونقدر که وقتی ببینمت دست و پامو گم میکنم…
(نفسم بند اومد ضربانم رفته بود بالا باورم نمیشد
این سو بین اومد بهم میگه دوست دارم نه زود جوگیر نشو هانول به خودت بیا دختر…)
هانول:..سو بین..من …
سو بین:..میدونم از وابسته میترسی حتی نمیتونی باور کنی ….من بهت عشقمو بهت ثابت میکنم
(چی این از کجا میدونه )
هانول:..من…به زمان احتیاج دارم بهش فکر میکنم
(زود اومدم بالا یه نفس عمیقی کشیدم رفتم پیش جونگ سو و ریوجین تشنم بود لیوان و برداشتم بدون اینکه بهش نگاهی کنم یه نفس کشیدم)
هانول:..خو دوکبوکی سفارش بدیم
جونگ سو:..داری چیکار میکنی اون الکله
هانول:.چی…«به سرفه افتادم »
جونگ سو:..هانول بالا بیار زود
هانول:..اما من خوردمش…
(که یه تیری به معدم خورد دردم شروع شد داشتم سرفه میکردم دستم رو معده ام بود)
جونگ سو:..هانول آمپولت رو اوردی
(از درد نمیتونستم حرفی بزنم اشاره کردم به کیفم سو بین اومد با نگرانی داشت بهم نگاه میکرد)
سو بین:..چی شده هانول خوبی
جونگ سو:..حواسش نبود الکل خورد…ریوجین کیفشو نگاه کن توش آمپول است
(ریوجین میخاست برداره کیفمو که سو بین از دستش گرفت داشت دنبال آمپول میگشت)
سو بین:..پیداش کردم
جونگ سو :.بده زود …آستینمو بالا زد سوزشی به بازوم حس کردم فقط میخواستم از دست درد معدم خلاص شم
«۲۰دقیقه بعد»
(نشسته بودم سرم هی گیچ میرفت داشتم هی چرت و پرت میگفتم سو بین و جونگ سو و ریوجین داشتن بهم نگاه میکردن که دارم چی میگم )
ریوجین:..جونگ سو ببریمش بیمارستان
جونگ سو :..چیزی نیس آمپولشو زدم خوب شد الان فقط سرش داره گیچ میره
هانول:.خو میدونی من دلم میخواد جونگ سو رو با دستام اینجوری خفه کنم …..
ریوجین:..جونگ سو مشکل هانول باهات چیه چرا اینقدر میخواد خفه ات کنه
جونگ سو :..چیزی نیست فقط رژ لب مورد علاقه اشو شکستم واسه همین این چند سال دلش پره
ریوجین:..خیلی بدجنسی میدونی که از وقتی هانول رو دیدم چیزی که خیلی دوست داشت لوازم آرایشیش بود
جونگ سو:.من چه میدونستم اینقدر رژ دوس داره
هانول:..…میخواستم بزنمش…نتونستم «با گریه»داییییییییییییییییی…..جونگ سو رژمو شکست …….
سو بین:..باشه هانول..من الان میزنمش تو گریه نکن …
(از پشت زد به جونگ سو که اخ جونگ سو رفت رو هوا منم کم کم آروم شدم خندیدم همینجوری داشتم با صدای بلند میخندیدم که نمیدونم چی شد بی هوش شدم)
(سو بین)
(هانول هم بی هوش شد هول شدم)
سو بین:.جونگ سو ببریمش بیمارستان هانول از حال رفت زود
جونگ سو:..نترس بابا خوابه
ریوجین:.جونگ سو تو چقدر بی توجهی اخه حالشو نگاه
جونگ سو:.اولین بارش نیست دیگه ۱۴ بار براش پیش اومده
سو بین:.. یعنی قبلا خورده چرا وقتی میدونسته حساسیت داره
جونگ سو:..بخاطر اینکه قبلا زیادی لجبازی میکرد
سو بین:..خو خوب میشه مگه نه
جونگ سو:..اره تا فردا خوبه میشه فقط چند روز معده اش تیر میکشه
سو بین:..اخه این چه وقت گفتن اعترافم بود دختره هول شد نمیدونست چیکار کنه
ریوجین:.همش تقصیر جونگ سو بود ………اخه سو بین
آدم مگه میره دم در دستشویی بهش عشقشو اعتراف کنه تو دیگه خیلی رد دادی
سو بین:..نمیدونم هانول رفت پایین این جونگ سو گیر داده بود بهم برو بگو الان وقتشه
جونگ سو:.الان تقصیر من شد هااان
سو بین:…الان ولش چیکار کنیم
جونگ سو:..هیچی من و ریوجین هانول رو میبریم خونه تو ام میری خونت میخوابی
سو بین:..مسخره میکنی مگه هانول رو تو این حال ول کنم اصلا
جونگ سو:..خو بگیر بغل کن ببرش تو ماشین بعد طرفدارا ریختن تو سرت چی میگی بهشون
ریوجین:..راست میگه…بیرون اصلا نمیشه برات هم دردسر میشه سو بین تو برو اما من بهت زنگ میزنم باشه نگران نباش
سو بین:..اوف…..باشه از حالش بهم خبر بدید
جونگ سو:..باشه پسر عاشق تو برو مگه میشه تو رو بی خبر بزاریم
(یه نگاهی به هانول انداختم نفسمو انداختم وسایلامو برداشتم سوار ماشینم شدم رفتم خونه
تو خونه هم همش فکرم پیش هانول بود نمیدونم کی خوابم برد)
۸۱۷
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.