تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
(وقتی استادت بود و...) ۴ آخر
صبح با یجی از خواب بلند شدیم و رفتیم به سمت مدرسه توی کلاس نشستیم و هیون اومد داخل معلوم بود دیشب مست کرده و نخوابیده، شروع به حضور غیاب کرد
_ و... کیم...ات
+ حاضر
_ خب درسمونو شروع میکنیم...
تمام کلاس حواسم به درس بود و هیونم به من، زنگ خورد وسایلمو جمع کردم که هیون صدام زد
_ات میتونی یه سر بیای دفترم
° برو یکم باهاش حرف بزن ات
+ باشه
رفتم دفترش در زدم و تا رفتم داخل به سمتم اومد و با ولع بوسیدم پسش زدم و با داد باهاش صحبت کردم
+ ولم کن هوانگ هیونجین من با تو هیچ نسبتی ندارم
_ ات به حرفام گوش کن خواهش میکنم
+چطور تو به من فرصت حرف زدن ندادی ،منم نمیدم
_ ات اما من فقط میخوام بگم که دوست دارم همین
+دوسم داری؟ واقعاً میگی هوانگ ؟
_ اره ات قول میدم دیگه به هیچی گیر ندم فقط بیا برگردیم بهم
+هوانگ هیونجین فکر کردی من عروسکتم که هر وقت دلت هوامو کرد برم گردونی ها ؟
_ ات واقعاً عاشقتم واقعاً میگم بدون تو نمیتونم زندگی کنم
+ هوانگ هیونجین فکر کردی با این حرفا خام میش...
با قرار گرفتن لباش روی لبام حرفم نصفه موند بلندم کرد و روی میز کارش نشوندم و پاهام رو باز کرد و بینشون قرار گرفت و درحالی که با چشمای خمار و نیازمندش بهم خیره شده بود لب زد
_ اهههه خیلی وقته طعم بدن بی نقصتو نچشیدم بیب.....
(وقتی استادت بود و...) ۴ آخر
صبح با یجی از خواب بلند شدیم و رفتیم به سمت مدرسه توی کلاس نشستیم و هیون اومد داخل معلوم بود دیشب مست کرده و نخوابیده، شروع به حضور غیاب کرد
_ و... کیم...ات
+ حاضر
_ خب درسمونو شروع میکنیم...
تمام کلاس حواسم به درس بود و هیونم به من، زنگ خورد وسایلمو جمع کردم که هیون صدام زد
_ات میتونی یه سر بیای دفترم
° برو یکم باهاش حرف بزن ات
+ باشه
رفتم دفترش در زدم و تا رفتم داخل به سمتم اومد و با ولع بوسیدم پسش زدم و با داد باهاش صحبت کردم
+ ولم کن هوانگ هیونجین من با تو هیچ نسبتی ندارم
_ ات به حرفام گوش کن خواهش میکنم
+چطور تو به من فرصت حرف زدن ندادی ،منم نمیدم
_ ات اما من فقط میخوام بگم که دوست دارم همین
+دوسم داری؟ واقعاً میگی هوانگ ؟
_ اره ات قول میدم دیگه به هیچی گیر ندم فقط بیا برگردیم بهم
+هوانگ هیونجین فکر کردی من عروسکتم که هر وقت دلت هوامو کرد برم گردونی ها ؟
_ ات واقعاً عاشقتم واقعاً میگم بدون تو نمیتونم زندگی کنم
+ هوانگ هیونجین فکر کردی با این حرفا خام میش...
با قرار گرفتن لباش روی لبام حرفم نصفه موند بلندم کرد و روی میز کارش نشوندم و پاهام رو باز کرد و بینشون قرار گرفت و درحالی که با چشمای خمار و نیازمندش بهم خیره شده بود لب زد
_ اهههه خیلی وقته طعم بدن بی نقصتو نچشیدم بیب.....
۳.۱k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.