نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ¹⁷)
ساعت 5 و نیم ظهر
ات ویو
ساعت 5 و نیم بود و ما باید ساعت 6 کمپانی میبودیم...... نمیدونم چرا ولی استرس داشتم..... هنوز دو دل بودم.....
یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم..... ( عکسشو میزارم)..... موهامو دم اسبی بستم و کیف و گوشی و سوییچ ماشین برداشتم و از خونه رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی رفتم...... بعد چند مین رسیدم و ماشینو یه جا پارک کردم و وارد کمپانی شدم و رفتم سوار اسانسور شدم و رفتم طبقه 16..... وارد اتاق کمپانی شدم که دیدم اعضا و امیلیا و میرا و سوجین هم بودن سلام کردم و نشستم رو صندلی و اعضا هم پشتمون وایستاده بودن....
کمپانی: خب..... عزیزان..... تصمیمتون رو گرفتید؟.....
دخترا: بله.....
کمپانی: خب..... خانم مین میرا..... ایا شما تو کمپانی بیگ هیت کار استایلیست انجام میدید یا نه؟....
میرا: ( بعد کمی مکث)..... من قبول میکنم
( اعضا خوشحال شدن)
کمپانی: بسیار عالی خیلی ممنون...... خانم پارک سوجین.... ایا شما تو کمپانی بیگ هیت کار رنگ مو انجام میدید یا نه؟......
سوجین: من..... (بعد کمی مکث).... من قبول میکنم.....
کمپانی: بسیار عالی...... و اینکه طولانی نشه..... خانم امیلیا تصمیم شما چیه؟.....
امیلیا: قبول میکنم...... ( شروع میکنه گریه کردن)
کمپانی: چیشد؟!....
ات: ببخشید اقای کمپانی این یکم روانیه از لحاظ روحی.....
میرا: این اخلاقشه اسکله.....
کمپانی: عجب.... ( خنده).....
( جیهوپ به امیلیا دستمال داد)
امیلیا: ارزوی بازیگری داشتم حیف شد چقد..... ( اشکاشو پاک میکنه)
کمپانی: خب میتونید برید به ارزو هاتون برسید من مجبورتون نمیکنم.....
امیلیا: همه دارن میان اینجا کار کنن اون وقت من کجا برم.....
جیمین: امیلیا نرو ما به دنست نیاز داریم.....( خنده)
امیلیا: آه بیا بفرما.....
کمپانی: خب بالاخره تصمیمتون شد اینکه قبول میکنید.....
امیلیا: هعی..... بله
کمپانی: شما خانم ات؟.... شما چی؟
ات: ( مکث میکنه)..... من راستش دو دلم..... هم به طراحی علاقه ی خاصی دارم هم به میکاپ..... هعی
یونگی: ات..... هر چی دلت میگه رو انجام بده..... ( لبخند)
ات: اوهوم..... ( لبخند)
کمپانی: خب خانم ات به نتیجه ای رسیدید؟
ات: بله...... من.... من..... درخواست قبول میکنم....
بقیه: هوراااا.....
ات: ( خنده)
( پرونده رو امضا کردن هر 4 تاشون و از اتاق رفتن بیرون)
نامجون: عالی شد دیگه حالا فقط 4 تا دختر هر جا بریم باهامون میان و اون 4 هم شما هستید چقد عالیییی
دخترا: ( لبخند)
ات: فقط کی قراره بهمون اموزش بدید؟
یونگی: 2 روز دیگه که ما همه چیو اماده کنیم..... فقط هر 4 تاتون من نمیتونم اموزش بدم..... من ات رو اموزش میدم..... جیمین هم میرا رو..... سوجین هم جونگ کوک..... امیلیا هم تهیونگ.....
دخترا: اوکی.....
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ¹⁷)
ساعت 5 و نیم ظهر
ات ویو
ساعت 5 و نیم بود و ما باید ساعت 6 کمپانی میبودیم...... نمیدونم چرا ولی استرس داشتم..... هنوز دو دل بودم.....
یه میکاپ ساده کردم و لباس پوشیدم..... ( عکسشو میزارم)..... موهامو دم اسبی بستم و کیف و گوشی و سوییچ ماشین برداشتم و از خونه رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت کمپانی رفتم...... بعد چند مین رسیدم و ماشینو یه جا پارک کردم و وارد کمپانی شدم و رفتم سوار اسانسور شدم و رفتم طبقه 16..... وارد اتاق کمپانی شدم که دیدم اعضا و امیلیا و میرا و سوجین هم بودن سلام کردم و نشستم رو صندلی و اعضا هم پشتمون وایستاده بودن....
کمپانی: خب..... عزیزان..... تصمیمتون رو گرفتید؟.....
دخترا: بله.....
کمپانی: خب..... خانم مین میرا..... ایا شما تو کمپانی بیگ هیت کار استایلیست انجام میدید یا نه؟....
میرا: ( بعد کمی مکث)..... من قبول میکنم
( اعضا خوشحال شدن)
کمپانی: بسیار عالی خیلی ممنون...... خانم پارک سوجین.... ایا شما تو کمپانی بیگ هیت کار رنگ مو انجام میدید یا نه؟......
سوجین: من..... (بعد کمی مکث).... من قبول میکنم.....
کمپانی: بسیار عالی...... و اینکه طولانی نشه..... خانم امیلیا تصمیم شما چیه؟.....
امیلیا: قبول میکنم...... ( شروع میکنه گریه کردن)
کمپانی: چیشد؟!....
ات: ببخشید اقای کمپانی این یکم روانیه از لحاظ روحی.....
میرا: این اخلاقشه اسکله.....
کمپانی: عجب.... ( خنده).....
( جیهوپ به امیلیا دستمال داد)
امیلیا: ارزوی بازیگری داشتم حیف شد چقد..... ( اشکاشو پاک میکنه)
کمپانی: خب میتونید برید به ارزو هاتون برسید من مجبورتون نمیکنم.....
امیلیا: همه دارن میان اینجا کار کنن اون وقت من کجا برم.....
جیمین: امیلیا نرو ما به دنست نیاز داریم.....( خنده)
امیلیا: آه بیا بفرما.....
کمپانی: خب بالاخره تصمیمتون شد اینکه قبول میکنید.....
امیلیا: هعی..... بله
کمپانی: شما خانم ات؟.... شما چی؟
ات: ( مکث میکنه)..... من راستش دو دلم..... هم به طراحی علاقه ی خاصی دارم هم به میکاپ..... هعی
یونگی: ات..... هر چی دلت میگه رو انجام بده..... ( لبخند)
ات: اوهوم..... ( لبخند)
کمپانی: خب خانم ات به نتیجه ای رسیدید؟
ات: بله...... من.... من..... درخواست قبول میکنم....
بقیه: هوراااا.....
ات: ( خنده)
( پرونده رو امضا کردن هر 4 تاشون و از اتاق رفتن بیرون)
نامجون: عالی شد دیگه حالا فقط 4 تا دختر هر جا بریم باهامون میان و اون 4 هم شما هستید چقد عالیییی
دخترا: ( لبخند)
ات: فقط کی قراره بهمون اموزش بدید؟
یونگی: 2 روز دیگه که ما همه چیو اماده کنیم..... فقط هر 4 تاتون من نمیتونم اموزش بدم..... من ات رو اموزش میدم..... جیمین هم میرا رو..... سوجین هم جونگ کوک..... امیلیا هم تهیونگ.....
دخترا: اوکی.....
ادامه اش تو کامنتا
۱۲.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.