عشق مخفی پارت ۱
عشق مخفی پارت ۱
ویو یونگی
صبح زود بیدار شدم پدرم هنوز خواب بود یه صبحانه ای خوردم و با بادیگاردم رفتم شرکت
از اون شرکت متنفرم ولی پدرم اسرار میکنه که اونجا کار کنم و مافیا بودنو کنار بزارم عمرا به حرف اون گوش کنم کار تو شرکتو قبول میکنم ولی مافیا نبودنو اصلا قبول نمیکنم رفتم تو وارد دفترم شدم
داشتم کار هارو انجام میدادم که باز این منشی جنده اومد تو
منشی: رییس(با قر و عشوه)
یونگی: بله(عصبانی)
منشی: اینم برگه هایی که میخواستید(همونجوری)
یونگی: ممنون حالا برو بیرون
منشی: اومم چشمم
رفت بیرون اه اه وای که چقدررر از این زنه بدم میاد
ساعت کاری شرکت تموم شد منم پاشدم با بادیگاردم رفتیم بار مافیاها
یونگی: داخل نیا
بادیگار: چشم قربان
و توی ماشین منتظر موند
داخل که شدم همه جلوم سر خم کردن البته من یکی از بزرگترین مافیاهای کره ام ولی این موضوع رو هرکسی نمیدونه
رفتم نشستم و سفارش دادم گارسون سفارشمو اوردم
حال نمیداد تنهایی پس زنگ زدم نامجون و تهیونگ هم اومدن
دست دادم اونام سفارش دادن هنوز جا داشتم پس یکی دیگم سفارش دادم
نامجون: خیلی نخور نمیتونیم جمت کنیما
تهیونگ:(خنده اهمم)راست میگه مثل اون دفعه
یونگی: به شما چه(مست)
یونگی: اوه شت من میرم دسشویی
نامجون: بیا دیدی گفتم
راستی اینجا همجنسگرا بودن غیرعادی نیست و اصلا مشکل نداره
رفتم دسشویی بار وقتی برگشتم یه پسری جلوم سبز شد حتی زیر لباسم معلوم بود چقدر سک*سیه اومد سمتم و خودشو مالوند بهم
جیمین: اومم ددی نمیخوای یکم بهت حال بدم
کم کم داشتم تحریک میشدم پس بلندش کردم و بردشم تو یکی از اتاقای بار
تهیونگ: هی هی او اون
نامجون: اره یونگیه. ولش کن(مست)
شانستون ادمین مریض شدههه. اه
ویو یونگی
صبح زود بیدار شدم پدرم هنوز خواب بود یه صبحانه ای خوردم و با بادیگاردم رفتم شرکت
از اون شرکت متنفرم ولی پدرم اسرار میکنه که اونجا کار کنم و مافیا بودنو کنار بزارم عمرا به حرف اون گوش کنم کار تو شرکتو قبول میکنم ولی مافیا نبودنو اصلا قبول نمیکنم رفتم تو وارد دفترم شدم
داشتم کار هارو انجام میدادم که باز این منشی جنده اومد تو
منشی: رییس(با قر و عشوه)
یونگی: بله(عصبانی)
منشی: اینم برگه هایی که میخواستید(همونجوری)
یونگی: ممنون حالا برو بیرون
منشی: اومم چشمم
رفت بیرون اه اه وای که چقدررر از این زنه بدم میاد
ساعت کاری شرکت تموم شد منم پاشدم با بادیگاردم رفتیم بار مافیاها
یونگی: داخل نیا
بادیگار: چشم قربان
و توی ماشین منتظر موند
داخل که شدم همه جلوم سر خم کردن البته من یکی از بزرگترین مافیاهای کره ام ولی این موضوع رو هرکسی نمیدونه
رفتم نشستم و سفارش دادم گارسون سفارشمو اوردم
حال نمیداد تنهایی پس زنگ زدم نامجون و تهیونگ هم اومدن
دست دادم اونام سفارش دادن هنوز جا داشتم پس یکی دیگم سفارش دادم
نامجون: خیلی نخور نمیتونیم جمت کنیما
تهیونگ:(خنده اهمم)راست میگه مثل اون دفعه
یونگی: به شما چه(مست)
یونگی: اوه شت من میرم دسشویی
نامجون: بیا دیدی گفتم
راستی اینجا همجنسگرا بودن غیرعادی نیست و اصلا مشکل نداره
رفتم دسشویی بار وقتی برگشتم یه پسری جلوم سبز شد حتی زیر لباسم معلوم بود چقدر سک*سیه اومد سمتم و خودشو مالوند بهم
جیمین: اومم ددی نمیخوای یکم بهت حال بدم
کم کم داشتم تحریک میشدم پس بلندش کردم و بردشم تو یکی از اتاقای بار
تهیونگ: هی هی او اون
نامجون: اره یونگیه. ولش کن(مست)
شانستون ادمین مریض شدههه. اه
۵.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.