لیچا...پارت۸
لیا:توانا من فکر میکردم چاعان منو دوس داره که بهم پیشنهاد داد رل باشیم
توانا:چی میگی هیچی نفهمیدم
لیا:(با ناراحتی)یه دختر بود......
گفت از دوس پسرم دور باش!!😢
توانا:چی امکان نداره یاعیز گفت که چاعان رل نداره!
لیا:دروغگو. من حس میکردم چاعان منو دوس داره.!!!!
توانا:نه نه لیا اینطوری نیس مطمئنم
لیا:کل شب نخوابیدم و به این فک کردم که چاعان فقط میخواسته منو امیدوار کنه بعد ولم کنه؟؟
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
صب شد.
توانا:ا یاعیز داره زنگ میزنه.جونم؟
یاعیز:عشقم امروز تولد مامانمه میخوایم سوپرایزش کنیم توام بیا
توانا:باش سعی میکنم بیام
لیا:تو میخوای بری برو من بین اون دروغگو ها نمیااااام
توانا:لطفا لیا فقط بخاطر من
توانا:با کلی خواهش راضیش کردم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان و یاعیز: خوش اومدید
توانا:ممنون
لیا:😐
یاعیز:لیا چیزی شده
لیا:نتونستم خودمو نگه دارم و....
توانا:چی میگی هیچی نفهمیدم
لیا:(با ناراحتی)یه دختر بود......
گفت از دوس پسرم دور باش!!😢
توانا:چی امکان نداره یاعیز گفت که چاعان رل نداره!
لیا:دروغگو. من حس میکردم چاعان منو دوس داره.!!!!
توانا:نه نه لیا اینطوری نیس مطمئنم
لیا:کل شب نخوابیدم و به این فک کردم که چاعان فقط میخواسته منو امیدوار کنه بعد ولم کنه؟؟
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
صب شد.
توانا:ا یاعیز داره زنگ میزنه.جونم؟
یاعیز:عشقم امروز تولد مامانمه میخوایم سوپرایزش کنیم توام بیا
توانا:باش سعی میکنم بیام
لیا:تو میخوای بری برو من بین اون دروغگو ها نمیااااام
توانا:لطفا لیا فقط بخاطر من
توانا:با کلی خواهش راضیش کردم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان و یاعیز: خوش اومدید
توانا:ممنون
لیا:😐
یاعیز:لیا چیزی شده
لیا:نتونستم خودمو نگه دارم و....
۲۲۴
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.