my mafia
پارت: ۱۸
به خیال خودشون داشتن دلداریم میدادن....بعد کلی گریه کردن همونجا توی بغل آقای جئون خوابم برد
صبح
با حس فشار آشنایی از خواب بیدار شدم....دوباره نوی بغلش بودم.....خواستم جیغ بزنم که دیدم گناه داره بنده خدا خوابه....بکم خودم رو بالا کشیدم و به صورتش خیره شدم
-به چی نگاه میکنی؟
+جان؟؟؟؟ نه........هیچی
-نمیخوای که پرتم کنی پایین؟
+بابت اوندفعه متاسفم
-اشکال نداره....گذشته ها گذشته
+ممنون(روی تخت نشست) دیشب بازم کمکم کردی! اما.....چرا اینقدر باهام خوبی؟! چرا داری کاری رو برام انجام میدی که حتی پدر و مادرم برام انجام ندادن؟
-نمیدونم...فقط دلم میخواد کمکت کنم....اما یه چیزی رو میدونم...اونم اینه که وقتی میخندی بشدت خوشحال میشم !
+تاحالا هیچ کس اینو بهم نگفته بود! ممنون....برای همه کارایی که برام کردی
به خیال خودشون داشتن دلداریم میدادن....بعد کلی گریه کردن همونجا توی بغل آقای جئون خوابم برد
صبح
با حس فشار آشنایی از خواب بیدار شدم....دوباره نوی بغلش بودم.....خواستم جیغ بزنم که دیدم گناه داره بنده خدا خوابه....بکم خودم رو بالا کشیدم و به صورتش خیره شدم
-به چی نگاه میکنی؟
+جان؟؟؟؟ نه........هیچی
-نمیخوای که پرتم کنی پایین؟
+بابت اوندفعه متاسفم
-اشکال نداره....گذشته ها گذشته
+ممنون(روی تخت نشست) دیشب بازم کمکم کردی! اما.....چرا اینقدر باهام خوبی؟! چرا داری کاری رو برام انجام میدی که حتی پدر و مادرم برام انجام ندادن؟
-نمیدونم...فقط دلم میخواد کمکت کنم....اما یه چیزی رو میدونم...اونم اینه که وقتی میخندی بشدت خوشحال میشم !
+تاحالا هیچ کس اینو بهم نگفته بود! ممنون....برای همه کارایی که برام کردی
۴.۱k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.