پارت ۷ : پرستار بچه ...
سوار ماشین تهیونگ شدن و رفتن عمارت
تهیونگ : اجوما این ا.ته پرستار جدید میا
اجوما : سلام قشنگم خیلی خوش اومدی
ا.ت : ممنون اجوما امم میگم میا کجاست
اجوما: العان دو روزه لب به چیزی نزده همش توی اتاقش و بهونه ی خانوم میگیره
تهیونگ : اجوما این همون خانومه که میا مدام بهانش میگیره
اجوما : واقعا خب دخترم برو تو اتاق پیشش بچه از دست رفت
ا.ت : اگه میشه اتاقش نشونم بدید
تهیونگ : دنبالم بیا
رفتیم در اتاق میا
تهیونگ در زد و رفت تو بعد تز چند دیقه صدای خنده های میا اومد و در باز شد و قامت ریزه میزه ی میا نمایان شد
میا : خاله ا.ت
منم سریع بغلش کردن و کلی خنده کردیم
قرار بود بریم صبحانه بخوریم
پس اول موهاش رو گوگولی بستم بعدشم یه لباس راحت و شیک تنش کردم و باهم رفتیم پایین
سر میز نشستیم از اونجایی که تا صبح با گراز عزیزم بیدار بودیم و کلی غذا و خوراکی خوردیم الان اصلا گرسنم نبود
خلاصه نشستم و همه شروع ردن به جز من
تهیونگ : چرا نمیخوری نکنه این صبحانه رو دوست نداری
ا.ت : نه آقای کیم صبحانه خیلی خوبه بابیتش ازتون ممنونم میدونید چیه من دیشب تا صبح بیدار بودم با دوستم برای همین غذا و خوراکی خوردیم
تهیونگ با صحنه ای که صبح دیده بود لبخندی رو لبش اومد ولی سریع خوردش
میا : تا صبح بیدار بودی خاله
ا.ت که فهمید چه گندی زده یه نفس عمیق کشید و گفت : دیشب باید همراه دوستم یه کتری میکردیم محبور شدیم تا صبح بیدار بمونیم واسه همین خوراکی و غذا یه کوچولو زیادخوردیم ولی در کل قشنگم آدم که نخوتبه مریض میشه زیاد هم که غذا بخوره مریض میشه برای همین باید مواظب سلامتیمون باشیم و زیاده روی نکنیم باشه خوشگلم
میا : چشم خاله جون
خلاصه صبحونه خوردن
نهیونگ رفت شرکت و ا.ت پیش میا بازی کردن تا ظهر ا.ت از دیشب نخوابیده بود و خیلی خوابش میومد از تایمی اگر میخوابید شب بیدار بود و روز میهوابید اون موقع کی حواسش میا باشه پس بیخیال ا
خواب شد و با میا بازی کرد ظهر شده بود تهیونگ برگشته بود خونه و دیگه تایم ناهار بود پس همه نشستن سر میز ا.ت برای میا غذا کشید و خودش هم شروع به خوردن غذا کرد خیلی کم خورد چون خوابش میومد و اصلا اشتها نداشت
تهیونگ : اجوما این ا.ته پرستار جدید میا
اجوما : سلام قشنگم خیلی خوش اومدی
ا.ت : ممنون اجوما امم میگم میا کجاست
اجوما: العان دو روزه لب به چیزی نزده همش توی اتاقش و بهونه ی خانوم میگیره
تهیونگ : اجوما این همون خانومه که میا مدام بهانش میگیره
اجوما : واقعا خب دخترم برو تو اتاق پیشش بچه از دست رفت
ا.ت : اگه میشه اتاقش نشونم بدید
تهیونگ : دنبالم بیا
رفتیم در اتاق میا
تهیونگ در زد و رفت تو بعد تز چند دیقه صدای خنده های میا اومد و در باز شد و قامت ریزه میزه ی میا نمایان شد
میا : خاله ا.ت
منم سریع بغلش کردن و کلی خنده کردیم
قرار بود بریم صبحانه بخوریم
پس اول موهاش رو گوگولی بستم بعدشم یه لباس راحت و شیک تنش کردم و باهم رفتیم پایین
سر میز نشستیم از اونجایی که تا صبح با گراز عزیزم بیدار بودیم و کلی غذا و خوراکی خوردیم الان اصلا گرسنم نبود
خلاصه نشستم و همه شروع ردن به جز من
تهیونگ : چرا نمیخوری نکنه این صبحانه رو دوست نداری
ا.ت : نه آقای کیم صبحانه خیلی خوبه بابیتش ازتون ممنونم میدونید چیه من دیشب تا صبح بیدار بودم با دوستم برای همین غذا و خوراکی خوردیم
تهیونگ با صحنه ای که صبح دیده بود لبخندی رو لبش اومد ولی سریع خوردش
میا : تا صبح بیدار بودی خاله
ا.ت که فهمید چه گندی زده یه نفس عمیق کشید و گفت : دیشب باید همراه دوستم یه کتری میکردیم محبور شدیم تا صبح بیدار بمونیم واسه همین خوراکی و غذا یه کوچولو زیادخوردیم ولی در کل قشنگم آدم که نخوتبه مریض میشه زیاد هم که غذا بخوره مریض میشه برای همین باید مواظب سلامتیمون باشیم و زیاده روی نکنیم باشه خوشگلم
میا : چشم خاله جون
خلاصه صبحونه خوردن
نهیونگ رفت شرکت و ا.ت پیش میا بازی کردن تا ظهر ا.ت از دیشب نخوابیده بود و خیلی خوابش میومد از تایمی اگر میخوابید شب بیدار بود و روز میهوابید اون موقع کی حواسش میا باشه پس بیخیال ا
خواب شد و با میا بازی کرد ظهر شده بود تهیونگ برگشته بود خونه و دیگه تایم ناهار بود پس همه نشستن سر میز ا.ت برای میا غذا کشید و خودش هم شروع به خوردن غذا کرد خیلی کم خورد چون خوابش میومد و اصلا اشتها نداشت
۹.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.