ا/ت
ا/ت
جیمین هم مثل کوکی بود رفتمتو اتاق جونگ کوک بگو ببینم هنوزم توی اون بدن هستی یا نه دستم از خون هایی ک داشتم تزریغ کردم بهش حس کردم بدنش داره برمیگرده باید از خون خودمم جای رو نداشتم و تنها راهش لبم بود پارش کردم ک جون شدیدی ازش می اومد رفتم سمت کوکی آروم خون رو توی دهنش ریختم
نازنین
بعد از رفتم ا/ت رفتم سمت جیمین نازنین آروم باش تو میتونی جیمین رو قبلا زنده کردی پس راحته آروم چشمام رو باز کردم از خون هایی ک داشتم زدم بهش من نمیتونستم از لبم خون بدم پس چجوری بابد بهشخون بدم تا خون خودم باشه خونی ک ما باید بهشون بدیم باید دقیقا همون قسمتی باشه ک روی بدن اونا هست اگه من از لبم میخوام خون باید باید لب اون باشه نمیتونستم تحملکنم کول صورتم خونی بود اینم روش لبم رو پاره کردم ک خون ازش مثل آبشار نیاگارا میومد رفتم سمتش لبم رو جلوی دهنش گرفتم
جیمین
باحس اینکه خونی داره وارد دهنم میشه چشمام رو آروم باز کردم نازنین رو دیدم چشماش رو بسته و از لبش داره خون وارد دهن من میشه لبم رو آرومبردم سمتش ک لب پایینش رو به لای لبام گرفتم و شروع ب بوسیدنش کردم
نازنین: باحس اینکه لبم داره بوسیده میشد چشمام رو بازکردم از بیدار شدن جیمین خوشحال شدم ولی چرا داره بوسم میکنه خودم رو کشیدم عقب ک جدا شدیم از هم
جیمین:معذرت میخوام ولی اینجوری خونش بند نمی اومد
نازنین: با صدای گرفته جیمین ب خودم اومدم. اها اشکال نداره اهاااا خوبییییی؟؟؟؟
کوکی
باحس خون توی دهنم چشمام رو باز کردم ا/ت رو دیدم ک از لبش داشت خون می اومد لبم رو بردم سمت لبش ک از روم پاشد و رفت سمت
ا/ت: اقای خوش خواب خوب بود
ارهرفتم اون دنیا خدا هم بهت سلام رسوند چرت میگی رفتم مردم برگشتم
ا/ت: نمیتونستم خودم رو نگه دارم سرم خونه هارو کنده بودم وقتی خواستم بهش خون بدم برای همین روی تخت نشسته بود و پتو روش بود وقتی داشت حرس میخورد پتو رو میزد پاهاش رو بالا پایین میکرد از زانو خیلی خنده دار شد ولی بغضم گرفت خودم رو نگه نداشتم رفتم روی پاهاش نشستم و بغلش کردم جوریک پام دورش حلقه بود شروع کردم ب گریه
کوکی هق هق اگه از پیشم میرفتی بازم تنها میشدمم هق هق
کوک: هعییی من تا ترو دارم چرا باید بمیرم
پارت بیشت هفت💫💕
جیمین هم مثل کوکی بود رفتمتو اتاق جونگ کوک بگو ببینم هنوزم توی اون بدن هستی یا نه دستم از خون هایی ک داشتم تزریغ کردم بهش حس کردم بدنش داره برمیگرده باید از خون خودمم جای رو نداشتم و تنها راهش لبم بود پارش کردم ک جون شدیدی ازش می اومد رفتم سمت کوکی آروم خون رو توی دهنش ریختم
نازنین
بعد از رفتم ا/ت رفتم سمت جیمین نازنین آروم باش تو میتونی جیمین رو قبلا زنده کردی پس راحته آروم چشمام رو باز کردم از خون هایی ک داشتم زدم بهش من نمیتونستم از لبم خون بدم پس چجوری بابد بهشخون بدم تا خون خودم باشه خونی ک ما باید بهشون بدیم باید دقیقا همون قسمتی باشه ک روی بدن اونا هست اگه من از لبم میخوام خون باید باید لب اون باشه نمیتونستم تحملکنم کول صورتم خونی بود اینم روش لبم رو پاره کردم ک خون ازش مثل آبشار نیاگارا میومد رفتم سمتش لبم رو جلوی دهنش گرفتم
جیمین
باحس اینکه خونی داره وارد دهنم میشه چشمام رو آروم باز کردم نازنین رو دیدم چشماش رو بسته و از لبش داره خون وارد دهن من میشه لبم رو آرومبردم سمتش ک لب پایینش رو به لای لبام گرفتم و شروع ب بوسیدنش کردم
نازنین: باحس اینکه لبم داره بوسیده میشد چشمام رو بازکردم از بیدار شدن جیمین خوشحال شدم ولی چرا داره بوسم میکنه خودم رو کشیدم عقب ک جدا شدیم از هم
جیمین:معذرت میخوام ولی اینجوری خونش بند نمی اومد
نازنین: با صدای گرفته جیمین ب خودم اومدم. اها اشکال نداره اهاااا خوبییییی؟؟؟؟
کوکی
باحس خون توی دهنم چشمام رو باز کردم ا/ت رو دیدم ک از لبش داشت خون می اومد لبم رو بردم سمت لبش ک از روم پاشد و رفت سمت
ا/ت: اقای خوش خواب خوب بود
ارهرفتم اون دنیا خدا هم بهت سلام رسوند چرت میگی رفتم مردم برگشتم
ا/ت: نمیتونستم خودم رو نگه دارم سرم خونه هارو کنده بودم وقتی خواستم بهش خون بدم برای همین روی تخت نشسته بود و پتو روش بود وقتی داشت حرس میخورد پتو رو میزد پاهاش رو بالا پایین میکرد از زانو خیلی خنده دار شد ولی بغضم گرفت خودم رو نگه نداشتم رفتم روی پاهاش نشستم و بغلش کردم جوریک پام دورش حلقه بود شروع کردم ب گریه
کوکی هق هق اگه از پیشم میرفتی بازم تنها میشدمم هق هق
کوک: هعییی من تا ترو دارم چرا باید بمیرم
پارت بیشت هفت💫💕
۳۳.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.