حق انتخواب 41
تهیونگ:تو اخراج نمیشی چاگیا مطمئن باش.
ت:چرا اینو میگی؟
تهیونگ:چون من دوست دارم توهم همینطور درسته؟
ت:اوهوم
تهیونگ:پس چیزی دیگ مهم نیست.
ت:تهیونگ من هنوز کار دارم باید بیشتر کار کنم بیشتر پول دربیارم.
تهیونگ:نمیخواد انقدر حرص بخوری. ... برو برو ببین این چند روزه کنسرت داشتی یا ن.
ت:باش.... مراقب خودت باش.
تهیونگ:باش ولی یادت باشه نزاشتی من بابا بشما...
ت:تهیونگااااااااا😂
تهیونگ:باش باش.... من رفتم کمپانی اگ شد زود تر میام خونه بیشتر پیشت باشم...
ت:باش منم به سر میرم خونه خودم ببینم چه بلایی سر اونجا اومده.
😂😂😂
تهیونگ:میخوای الان ببرمت؟
ت:ن میخوام خودم برم.
خدافس اوپا👋
تهیونگ:👋
ا.ت رفت لباس پوشید..... یه میکاپ لایت کرد و اومد ک کفشاشو بپوشه.
ت:خوبه پیاده برم..... حوصله رانندگی ندارم....
از خونه رفت بیرون..... همینطور قدم میزد و فکر میکرد.
که واقعا با تهیونگ ازدواج کنه؟ اگر اخراج بشه چی؟ و.....
همینطور داشت قدم میزد که یهو صدای بوق ماشین توی سرش پیچید.
یه ماشین محکم باهاش تصادف کرد.
چراغ عابر پیاده قرمز بود... ولی ا.ت چون توی فکر بود متوجه نشده بود....
کسی که باهاش تصادف کرده بود، از ماشینش پیاده شد و به سمت ا.ت رفت.
صوراتش پر از خون شده بود وشیشه ماشین اون یا رو ام شکسته بود...
یارو با ترس از تلفن عمومی به اورژانس زنگ زد و خودش فرار کرد.
وقتی آمبولانس اومد ا. ت رو گذاشتن توش و بردن بیمارستان.
وقتی رسیدن ا.ت رو بردن اتاق عمل تا آسیب هایی که بهش خرده بود رو رفع کنن.
سوپر وایزر بیمارستان( سر پرستار) به بخش اطلاعات کوشی ا. ت رو داد تا با کسی ک آخرین تماسو داشته زنگ بزنن.
آخرین شماره شماره کمپانی بود.
مسئول بخش اطلاعات به کمپانی زنگ زد و ماجرا رو گفت.
کمپانی چون از رابطه ی تهیونگ و ت خبر داشت به تهیونگ گفت بیاد بیمارستان.
تهیونگ وقتی اومد بیمارستان فقط هی از پرستارا میپرسید که توی کدوم اتاق ا. ت رو بستری کردن.
وقتی از اطلاعات پرسید شماره اتاق ا. ت رو بهش دادن.
وقتی در اتاقو باز کرد با سر باند پیچی شده ی ا. ت و تن بی جونش مواجه شد( نمرده😂 بیهوشه)
سر تهیونگ گیج رفت و افتاد روی زمین.
3 تا پرستار مرد اومدن بلندش کردن و یه سرم بهش وصل کردن و کنارت نشوندنش.
کامنت نزاری نمیریم پارت بعدی😂🤷♂️
ت:چرا اینو میگی؟
تهیونگ:چون من دوست دارم توهم همینطور درسته؟
ت:اوهوم
تهیونگ:پس چیزی دیگ مهم نیست.
ت:تهیونگ من هنوز کار دارم باید بیشتر کار کنم بیشتر پول دربیارم.
تهیونگ:نمیخواد انقدر حرص بخوری. ... برو برو ببین این چند روزه کنسرت داشتی یا ن.
ت:باش.... مراقب خودت باش.
تهیونگ:باش ولی یادت باشه نزاشتی من بابا بشما...
ت:تهیونگااااااااا😂
تهیونگ:باش باش.... من رفتم کمپانی اگ شد زود تر میام خونه بیشتر پیشت باشم...
ت:باش منم به سر میرم خونه خودم ببینم چه بلایی سر اونجا اومده.
😂😂😂
تهیونگ:میخوای الان ببرمت؟
ت:ن میخوام خودم برم.
خدافس اوپا👋
تهیونگ:👋
ا.ت رفت لباس پوشید..... یه میکاپ لایت کرد و اومد ک کفشاشو بپوشه.
ت:خوبه پیاده برم..... حوصله رانندگی ندارم....
از خونه رفت بیرون..... همینطور قدم میزد و فکر میکرد.
که واقعا با تهیونگ ازدواج کنه؟ اگر اخراج بشه چی؟ و.....
همینطور داشت قدم میزد که یهو صدای بوق ماشین توی سرش پیچید.
یه ماشین محکم باهاش تصادف کرد.
چراغ عابر پیاده قرمز بود... ولی ا.ت چون توی فکر بود متوجه نشده بود....
کسی که باهاش تصادف کرده بود، از ماشینش پیاده شد و به سمت ا.ت رفت.
صوراتش پر از خون شده بود وشیشه ماشین اون یا رو ام شکسته بود...
یارو با ترس از تلفن عمومی به اورژانس زنگ زد و خودش فرار کرد.
وقتی آمبولانس اومد ا. ت رو گذاشتن توش و بردن بیمارستان.
وقتی رسیدن ا.ت رو بردن اتاق عمل تا آسیب هایی که بهش خرده بود رو رفع کنن.
سوپر وایزر بیمارستان( سر پرستار) به بخش اطلاعات کوشی ا. ت رو داد تا با کسی ک آخرین تماسو داشته زنگ بزنن.
آخرین شماره شماره کمپانی بود.
مسئول بخش اطلاعات به کمپانی زنگ زد و ماجرا رو گفت.
کمپانی چون از رابطه ی تهیونگ و ت خبر داشت به تهیونگ گفت بیاد بیمارستان.
تهیونگ وقتی اومد بیمارستان فقط هی از پرستارا میپرسید که توی کدوم اتاق ا. ت رو بستری کردن.
وقتی از اطلاعات پرسید شماره اتاق ا. ت رو بهش دادن.
وقتی در اتاقو باز کرد با سر باند پیچی شده ی ا. ت و تن بی جونش مواجه شد( نمرده😂 بیهوشه)
سر تهیونگ گیج رفت و افتاد روی زمین.
3 تا پرستار مرد اومدن بلندش کردن و یه سرم بهش وصل کردن و کنارت نشوندنش.
کامنت نزاری نمیریم پارت بعدی😂🤷♂️
۲۹.۴k
۰۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.