عشق ابدی پارت ۵۰
عشق ابدی پارت ۵۰
ویو نویسنده
+خیلی مفصله ؛ همه چی هم از اون دشمن گرگینه بد پیله امون شروع شد . جیمین باید از نیمه خوناشام کاملا خوناشام میشد و نیاز داشت جفتش رو پیدا کنه. زن عمو ازم خواست تا کمکش کنم ، اما فقط با یه شب خوابیدن کنارهم رو ، یه تخت مشخص شد که جفت جیمین منم /:
-خیلی هم دلت بخواد بی احساس |:
جیهوپ : زن عمو کیه!!؟
+مامان جیمین
جیهوپ : وای خدایا خیلی دلم میخواد هم مامان بابای تو و هم مامان بابای جیمین رو ببینم (ذوق)
-حیح اتفاقا امروز فرداست که بیان .
جیهوپ : واقعا؟ کجا بودن؟؟
+بزار بیان خودشون بگن . حوصله حرف زدن ندارم ... خیلی خیلی گیج تو گیجه
جیهوپ : اوکیییی
-خب حالا هیونگ چیزی میخوری ؟
جیهوپ : لَب....لواشک .. آره لواشک(خنده مصنوعی)
+میخواستی چی بگی؟!(نگاه مشکوک)
جیهوپ : ه...هیچی بابا. گفتم لواشک(لبخند مصنوعی)
+(نگاه های مشکوک)
جیهوپ : بیخیال دیگه . لواشکو بیار دیگه !
-بیا بابا!!
جیهوپ و جیمین از اونجایی که خیلی با هم بودن ، بعضی وقتا هم دیگه رو میبوسیدن. (برا اونایی که نفهمیدن میگم که قضیه رو بفهمید : ببینید بوسیدن تو کره همیشه برا معشوقه و عشقت و اینا نیست . اکثر وقتا حتی خواهر برادرا و دوستا هم ، همو از لب میبوسن و چیز غیر عادی نیست)
اما حالا بخاطر سوءتفاهمی که یونگی دچارش نشه قضیه رو پیچوند . بلاخره بعد مدت ها کنار عزیزاش بود .
-بله؟
&سلام جیمین
-آ سلام بابا
&چه خبر ؟ کجایید؟
-خونه(سرد)
&خوبه ! یونگی کجاست؟!
-اونم همینجاست .
&خب.
-بابا کی میاید؟
&امروز میایم
-واقعا؟ کی میرسید؟!!
&شاید تا یه مدت دیگه اونجا باشیم ؛ یونگی هست ؟
-بله
&گوشیتو بده بهش
-چرا همش به یونگی پیام میدید؟
&جیمینا . عهههه!!
-بله چشم .(ناراحت)
-یونگی بیا بابامه
+منو چیکار داره دیگه؟(آروم)
-بگیر ببین چیکارت داره(آروم و عصبی)
+باشه حالا عصبانیتت واسه چیه؟(آروم و تعجب)
یونگی گوشی رو گرفت و با پدر جیمین صحبت کرد . بعد هم گوشی رو به جیمین داد و نشست ؛ اما جیمین خیلی عصبانی بود و بی توجهی میکرد ...
رفتارای جیمین برای یونگی عجیب و غریب بود....
ویو نویسنده
+خیلی مفصله ؛ همه چی هم از اون دشمن گرگینه بد پیله امون شروع شد . جیمین باید از نیمه خوناشام کاملا خوناشام میشد و نیاز داشت جفتش رو پیدا کنه. زن عمو ازم خواست تا کمکش کنم ، اما فقط با یه شب خوابیدن کنارهم رو ، یه تخت مشخص شد که جفت جیمین منم /:
-خیلی هم دلت بخواد بی احساس |:
جیهوپ : زن عمو کیه!!؟
+مامان جیمین
جیهوپ : وای خدایا خیلی دلم میخواد هم مامان بابای تو و هم مامان بابای جیمین رو ببینم (ذوق)
-حیح اتفاقا امروز فرداست که بیان .
جیهوپ : واقعا؟ کجا بودن؟؟
+بزار بیان خودشون بگن . حوصله حرف زدن ندارم ... خیلی خیلی گیج تو گیجه
جیهوپ : اوکیییی
-خب حالا هیونگ چیزی میخوری ؟
جیهوپ : لَب....لواشک .. آره لواشک(خنده مصنوعی)
+میخواستی چی بگی؟!(نگاه مشکوک)
جیهوپ : ه...هیچی بابا. گفتم لواشک(لبخند مصنوعی)
+(نگاه های مشکوک)
جیهوپ : بیخیال دیگه . لواشکو بیار دیگه !
-بیا بابا!!
جیهوپ و جیمین از اونجایی که خیلی با هم بودن ، بعضی وقتا هم دیگه رو میبوسیدن. (برا اونایی که نفهمیدن میگم که قضیه رو بفهمید : ببینید بوسیدن تو کره همیشه برا معشوقه و عشقت و اینا نیست . اکثر وقتا حتی خواهر برادرا و دوستا هم ، همو از لب میبوسن و چیز غیر عادی نیست)
اما حالا بخاطر سوءتفاهمی که یونگی دچارش نشه قضیه رو پیچوند . بلاخره بعد مدت ها کنار عزیزاش بود .
-بله؟
&سلام جیمین
-آ سلام بابا
&چه خبر ؟ کجایید؟
-خونه(سرد)
&خوبه ! یونگی کجاست؟!
-اونم همینجاست .
&خب.
-بابا کی میاید؟
&امروز میایم
-واقعا؟ کی میرسید؟!!
&شاید تا یه مدت دیگه اونجا باشیم ؛ یونگی هست ؟
-بله
&گوشیتو بده بهش
-چرا همش به یونگی پیام میدید؟
&جیمینا . عهههه!!
-بله چشم .(ناراحت)
-یونگی بیا بابامه
+منو چیکار داره دیگه؟(آروم)
-بگیر ببین چیکارت داره(آروم و عصبی)
+باشه حالا عصبانیتت واسه چیه؟(آروم و تعجب)
یونگی گوشی رو گرفت و با پدر جیمین صحبت کرد . بعد هم گوشی رو به جیمین داد و نشست ؛ اما جیمین خیلی عصبانی بود و بی توجهی میکرد ...
رفتارای جیمین برای یونگی عجیب و غریب بود....
۱.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.