cat boss (p4)
*پرش زمانی به مهمونی
ا.ت: سلام آقای مین
یونگی: -سلام ا.ت
ا.ت: خوبید؟خوشگل شدید
یونگی: خیلی خوش اومدی
لطفا راحت باش اینجا همه صمیمی آن
ا.ت: این رنگ به تن پوستتون میاد ممنون حتما*لبخند
یونگی: مرسی ممنونم توعم همینطور خوشگل شدی
ا.ت: *لبخند *سلام کردن به همه ی مهمونا
یونگی: *اومدن سمتت چرا انقد ساکتی؟یکم بگو بخند کن
ا.ت: عام چشم
یونگی: *گرفتن کمرت *بیا بریم با بقیه آشنات کنم
ا.ت: ممنون آقای مین
یونگی:* رفتن سمت بقیه مهمونا
حرف زدن باهاشون و آشنا کردنت با دوس دخترم
ا.ت: اووو دوست دخترتونن؟
یونگی: بله
ا.ت: از آشنایی باهاتون خوشحالم مین ا.ت هستم شما؟
دوستدختر یونگی: منم مین لیا هستم
ا.ت: شمام فامیلتون مینه؟یا...
لیا: خوشبختم
یکی:واییی تو خیلی خوشگلی امیدوارم یونگی رو ندزدی من دختر عموی یونگیم
ا.ت: ممنوننن ولی شما خوشگل ترید*خندا
ا.ت: از آشنایی باهاتون خوشبختم مین ا.ت هستم شما؟
دختر عموی یونگی: من یونام
ا.ت: خوشبختم بغل کردنت*
یونا: منم همینطور متقابلا بغل کردنت
لیا:هه این؟یونگیه منو ؟چی زدی یونا؟
ا.ت:بله درست میگید ولی به یونا چی کار دارید ایشون یه شوخی ای کردن لطفا انقد جدی نگیرید
یونا: خب چی میشه مثلا ؟از تو که خوشگل تره
ا.ت: بچه ها لطفا بس کنید اصلا هممون خوشگلیم میدونید؟
لیا:ببند بابا دعوا راه انداخته داره فرشته بازی هم در میاره
یونگی: بسه خفه شین دیگه هوی لیا
لیا :عشقم چرا داد میزنی ببین اینا دارن اذیتم میکنن ا.ت:عایششش*دست زدن به موهام
یونگی: لیا خانم خودت میدونی منم میدونم این رابطه اجباری بوده و هیچ عشقی توش وجود نداشته من اصن از یکی دیگه خوشم میاد
یونا:ناموسا؟چرا بهمون نگفته بودی ها؟
یونگی: یونا خواهش میکنم ببند دختر عموی احمقم
یونا: این سلیطه خانوم هر روز داره دعوا راه میندازه و میرینه تو اعصاب من منم بخاطر تو هیچی بهش نمیگم
ا.ت: یونگی شی من یزره حالم بده اگه میشه یه سر برم اونور نفس بکشم زود بیام؟(اروم)
یونگی:اره حتما
ا.ت: ممنون
لیا: ببین ببین
چطور خودشو برات لوس میکنه دختره ی هرزه
ا.ت: خیلی ببخشید که از نظرتون هرزه ام
یونگی:اون خودشو لوس نمیکنه لیا
ا.ت: *رفتن اون طرف
یونگی:حرف دهنتو بفهم *اومدن دنبالت
ا.ت: یه جای خلوت نشستن*
یونگی:ا.تت *اومدن نشستن کنارت
ا.ت: وای قلبم یونگی شییی میخوای منو بکشی؟آخر از دستت سکته میکنم
یونگی: ناراحت شدی؟
ا.ت: نه...
یونگی: دروغ نگو بهت اضافه کاری میدما
ا.ت: بده....
ا.ت:من درهرصورت منشی ام باید اضافه کار وایسم
یونگی: *پوکر بیخیال ناراحت نشو
ا.ت: هوفففف اینجا یزره زیادی آدم هست نه؟*خنده
یونگی: ارع خب به هر حال مهمونیه بیا بریم حیاط یا پشت بوم
ا.ت: پشت بوم قشنگه
یونگی:* گرفتن دستت و دنبال خودم آوردندت
ا.ت: سلام آقای مین
یونگی: -سلام ا.ت
ا.ت: خوبید؟خوشگل شدید
یونگی: خیلی خوش اومدی
لطفا راحت باش اینجا همه صمیمی آن
ا.ت: این رنگ به تن پوستتون میاد ممنون حتما*لبخند
یونگی: مرسی ممنونم توعم همینطور خوشگل شدی
ا.ت: *لبخند *سلام کردن به همه ی مهمونا
یونگی: *اومدن سمتت چرا انقد ساکتی؟یکم بگو بخند کن
ا.ت: عام چشم
یونگی: *گرفتن کمرت *بیا بریم با بقیه آشنات کنم
ا.ت: ممنون آقای مین
یونگی:* رفتن سمت بقیه مهمونا
حرف زدن باهاشون و آشنا کردنت با دوس دخترم
ا.ت: اووو دوست دخترتونن؟
یونگی: بله
ا.ت: از آشنایی باهاتون خوشحالم مین ا.ت هستم شما؟
دوستدختر یونگی: منم مین لیا هستم
ا.ت: شمام فامیلتون مینه؟یا...
لیا: خوشبختم
یکی:واییی تو خیلی خوشگلی امیدوارم یونگی رو ندزدی من دختر عموی یونگیم
ا.ت: ممنوننن ولی شما خوشگل ترید*خندا
ا.ت: از آشنایی باهاتون خوشبختم مین ا.ت هستم شما؟
دختر عموی یونگی: من یونام
ا.ت: خوشبختم بغل کردنت*
یونا: منم همینطور متقابلا بغل کردنت
لیا:هه این؟یونگیه منو ؟چی زدی یونا؟
ا.ت:بله درست میگید ولی به یونا چی کار دارید ایشون یه شوخی ای کردن لطفا انقد جدی نگیرید
یونا: خب چی میشه مثلا ؟از تو که خوشگل تره
ا.ت: بچه ها لطفا بس کنید اصلا هممون خوشگلیم میدونید؟
لیا:ببند بابا دعوا راه انداخته داره فرشته بازی هم در میاره
یونگی: بسه خفه شین دیگه هوی لیا
لیا :عشقم چرا داد میزنی ببین اینا دارن اذیتم میکنن ا.ت:عایششش*دست زدن به موهام
یونگی: لیا خانم خودت میدونی منم میدونم این رابطه اجباری بوده و هیچ عشقی توش وجود نداشته من اصن از یکی دیگه خوشم میاد
یونا:ناموسا؟چرا بهمون نگفته بودی ها؟
یونگی: یونا خواهش میکنم ببند دختر عموی احمقم
یونا: این سلیطه خانوم هر روز داره دعوا راه میندازه و میرینه تو اعصاب من منم بخاطر تو هیچی بهش نمیگم
ا.ت: یونگی شی من یزره حالم بده اگه میشه یه سر برم اونور نفس بکشم زود بیام؟(اروم)
یونگی:اره حتما
ا.ت: ممنون
لیا: ببین ببین
چطور خودشو برات لوس میکنه دختره ی هرزه
ا.ت: خیلی ببخشید که از نظرتون هرزه ام
یونگی:اون خودشو لوس نمیکنه لیا
ا.ت: *رفتن اون طرف
یونگی:حرف دهنتو بفهم *اومدن دنبالت
ا.ت: یه جای خلوت نشستن*
یونگی:ا.تت *اومدن نشستن کنارت
ا.ت: وای قلبم یونگی شییی میخوای منو بکشی؟آخر از دستت سکته میکنم
یونگی: ناراحت شدی؟
ا.ت: نه...
یونگی: دروغ نگو بهت اضافه کاری میدما
ا.ت: بده....
ا.ت:من درهرصورت منشی ام باید اضافه کار وایسم
یونگی: *پوکر بیخیال ناراحت نشو
ا.ت: هوفففف اینجا یزره زیادی آدم هست نه؟*خنده
یونگی: ارع خب به هر حال مهمونیه بیا بریم حیاط یا پشت بوم
ا.ت: پشت بوم قشنگه
یونگی:* گرفتن دستت و دنبال خودم آوردندت
۵.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.