part=12 رمان=اولین مرگ
هانا...نمیفهمم چی میگید
جیمین...بعدا میفهمی
و رفت پایین هانا هم دراز کشید و بیرون رو نگاه کرد و اشک ریخت که صدای داد و بیداد شنید طبق عادت همیشگی که داشت چون همیشه خانوم خونه بوده باید میرفت و میدید چی شده
رفت پایین که دید جیمین داره با یکی دعوا میکنه
یکی دستش رو گذاشت رو دهنش و اونو برگردوند عقب یه دختر با لباس های پاره بود
هانا...هی چیکارم داری؟
دختر...اینجا تازه واردی اگه از اتاقت بیای بیرون مجازات داری دختر
هانا...چی چی میگی من باید برم
دختر...شوخیت گرفته نه دختر امکان نداره. برای اینکه بیرونی احتمال داره بمیری چه برسه بخوای بری بیرون برو تو اتاقت
هانا که دید راهی جز رفتن تو اتاقش نداره رفت تو اتاق
جیمین ویوو
سر اینکه چرا یکی از اعضای باندم نتونسته مکان دقیق رو پیدا کنه و امکان داشته لو بریم باهاش داشتم دعوا می کردم که گوشی هانا زنگ خورد ساعت ۴ بود باید اربابش شک میکرد پس با هکر گروه هماهنگ کردم که تا داره حرف میزنه ردش رو بزنه
رفتم بالا تو اتاق هانا
جیمین...به ارباب میگی امروز کار زیاد داشتی مجبور شدی اضافه وایسی فهمیدی(داد)
هانا سر تکون داد به معنی بله
هانا تلفن رو جواب داد
یوهان...هانا کجایی
هانا...کارم زیاد بود برمیگردم شب من برم که کار دارم خدافظ.... بوق بوق
جیمین...افرین حالا مکان دقیق اربابت کجاست
هانا...نمیگم
جیمین رفت پایین و از جین پرسید که هکر تونسته مکان رو پیدا کنه یا نه اما متاسفانه نتونسته بود
جیمین برگشت بالا
جیمین...یه بار دیگه میپرسم اربابت کجاست
هانا...یه بار دیگه میگم نمیگم
جیمین در رو قفل کرد
هانا...هعیییی چیکار میکنی؟
جیمین...به تو ربطی نداره
هانا ترسید و رفت کنج دیوار
جیمین اومد سمت هانا
جیمین...مجبورم نکن که با تو رابطه داشته باشم من فقط با یه نقر اگه میتونستم رابطه میداشتم(همون رابطه داشتن)اونم زنم بود نه با تو پس بگو اربابت کجاست
هانا...نمیگم
جیمین...پس مجبورم کردی
(پارت بعد دایرکت)
جیمین...بعدا میفهمی
و رفت پایین هانا هم دراز کشید و بیرون رو نگاه کرد و اشک ریخت که صدای داد و بیداد شنید طبق عادت همیشگی که داشت چون همیشه خانوم خونه بوده باید میرفت و میدید چی شده
رفت پایین که دید جیمین داره با یکی دعوا میکنه
یکی دستش رو گذاشت رو دهنش و اونو برگردوند عقب یه دختر با لباس های پاره بود
هانا...هی چیکارم داری؟
دختر...اینجا تازه واردی اگه از اتاقت بیای بیرون مجازات داری دختر
هانا...چی چی میگی من باید برم
دختر...شوخیت گرفته نه دختر امکان نداره. برای اینکه بیرونی احتمال داره بمیری چه برسه بخوای بری بیرون برو تو اتاقت
هانا که دید راهی جز رفتن تو اتاقش نداره رفت تو اتاق
جیمین ویوو
سر اینکه چرا یکی از اعضای باندم نتونسته مکان دقیق رو پیدا کنه و امکان داشته لو بریم باهاش داشتم دعوا می کردم که گوشی هانا زنگ خورد ساعت ۴ بود باید اربابش شک میکرد پس با هکر گروه هماهنگ کردم که تا داره حرف میزنه ردش رو بزنه
رفتم بالا تو اتاق هانا
جیمین...به ارباب میگی امروز کار زیاد داشتی مجبور شدی اضافه وایسی فهمیدی(داد)
هانا سر تکون داد به معنی بله
هانا تلفن رو جواب داد
یوهان...هانا کجایی
هانا...کارم زیاد بود برمیگردم شب من برم که کار دارم خدافظ.... بوق بوق
جیمین...افرین حالا مکان دقیق اربابت کجاست
هانا...نمیگم
جیمین رفت پایین و از جین پرسید که هکر تونسته مکان رو پیدا کنه یا نه اما متاسفانه نتونسته بود
جیمین برگشت بالا
جیمین...یه بار دیگه میپرسم اربابت کجاست
هانا...یه بار دیگه میگم نمیگم
جیمین در رو قفل کرد
هانا...هعیییی چیکار میکنی؟
جیمین...به تو ربطی نداره
هانا ترسید و رفت کنج دیوار
جیمین اومد سمت هانا
جیمین...مجبورم نکن که با تو رابطه داشته باشم من فقط با یه نقر اگه میتونستم رابطه میداشتم(همون رابطه داشتن)اونم زنم بود نه با تو پس بگو اربابت کجاست
هانا...نمیگم
جیمین...پس مجبورم کردی
(پارت بعد دایرکت)
۵.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.