ࡅ߳ܭ ܝ݆ߺߊ ܝ ࡅ߳ܨ ܥܼیܩیܔ*درخواستی
وقتی فک میکنه پدر ومادرش وکشتیـ....
وقتی که ازدواج اجباری داشتید و فکر میکرد پدر و مادرش رو کشتی و هم تو هم بچتون (دختره) رو شکنجه میکرده بعد یه روز مامان و باباش میان و میگن که اون جون مارو نجات داده
_جیمین در تعجب بود چطور پدر ومادرش که مرده بودن الان زندن؟یا اصلا اگه زنده بودن این همه سال کجا بودن؟پس یعنی سوآ نکشته بودشون؟....خب باور اینکه سوآ پدر ومادرش رو نکشته واونا زندن برای جیمین سخت بود.....تو فکر جیمین هم همین سوالات میگذشت وجوابی براشون نداشت..ومث همیشه تو شرکتش بود که اون منشی هرزش از راه میرسه....و وارد دفتر جیمین میشه
(بورام:اسم منشی جیمین)
بورام:جیمین برات قهوه اوردم*عشوه😑
جیمین:جیمین؟ از کی تاحالا انقدر باهم صمیمی شدیم
بورام:سخت نگیر جیم.....
جیمین:دهنتو ببند گم شو بیرون حوصلتو ندارم
بورام:عایش*از دفتر جیمین میره بیرون
جیمین ویو
بعد اون که اون هرزه بیرون رفت داشتم فک میکردم چطور دل سوآ رو بدست بیارم...فک نمیکنم باهام حتی حرف بزنه خب حق داره من اونو همیشه کتک میزدم به همراه دختر کوچولومون...از شرکت اومدم بیرون وسوار ماشین شدم رفتم خونه ورفتم پیش سوآ و میسو(اسم دخترشون)...وسوآ رو بردم تو اتاقم و جای زخماش رو پاک کردم وبستمشون تا خونی ازش نره..وگفتم
جیمین:سوآ
سوآ:.....
جیمین:سوآ من واقعا متاسفم فک میکردم تو پدر مادرم رو کشتی ولی اینطور نبود....واقعا معذرت میخوام میشه لطفا منو ببخشی قول میدم هیچوقت دیگ نه به تو نه به میسو آسیبی نمیرسونم*بغض
سوآ:جیمین من تو این چندسال دوست داشتم ولی تو باهام چیکار کردی؟الانم ازم میخوای هرکاری که باهام کردیو فراموش کنم وببخشمت؟*گریه وداد
جیمین:سوآ من واقعا متاسفم*گریه وبغلت میکنه
سوآ:بسه دیگ جیمین هرشب کتکم میزدی حتی اجازه حرف زدن بهم نمیدادی اصلا فک کن من کشته بودمشون چه ربطی به میسو داشت ها؟چرا دخترمو میزدی*همچنان گریه وداد
جیمین:سوآ ازت خواهش میکنم یه فرصت دیگ بهم بده میدونم کارم خیلی بد بوده ولی قول نیدم دیگ هیچ کدومتون واذیت نکنم*گریه
سوآ:.......
جیمین:ساکت نباش سوآ یه چیزی بگو لطفا*گریه
سوآ:....باشه میبخشمت
جیمین:واقعا میگی سوآ؟
سوآ..ارع
جیمین:عاشقتم سوآ*وسوآ رو بغل میکنه
سوآ:راستی میسو کو؟
جیمین:زخمای اونم مث تو بستم گذاشتمش توی اتاقش
سوآ:هوم......د...دوستت دارم جیمین
جیمین:منم دوست دارم پارک سوآ*لبخند
____________________________________________
خب تموم شد دیگ برین خونتون😐😅قبلش لایک کنین
وقتی که ازدواج اجباری داشتید و فکر میکرد پدر و مادرش رو کشتی و هم تو هم بچتون (دختره) رو شکنجه میکرده بعد یه روز مامان و باباش میان و میگن که اون جون مارو نجات داده
_جیمین در تعجب بود چطور پدر ومادرش که مرده بودن الان زندن؟یا اصلا اگه زنده بودن این همه سال کجا بودن؟پس یعنی سوآ نکشته بودشون؟....خب باور اینکه سوآ پدر ومادرش رو نکشته واونا زندن برای جیمین سخت بود.....تو فکر جیمین هم همین سوالات میگذشت وجوابی براشون نداشت..ومث همیشه تو شرکتش بود که اون منشی هرزش از راه میرسه....و وارد دفتر جیمین میشه
(بورام:اسم منشی جیمین)
بورام:جیمین برات قهوه اوردم*عشوه😑
جیمین:جیمین؟ از کی تاحالا انقدر باهم صمیمی شدیم
بورام:سخت نگیر جیم.....
جیمین:دهنتو ببند گم شو بیرون حوصلتو ندارم
بورام:عایش*از دفتر جیمین میره بیرون
جیمین ویو
بعد اون که اون هرزه بیرون رفت داشتم فک میکردم چطور دل سوآ رو بدست بیارم...فک نمیکنم باهام حتی حرف بزنه خب حق داره من اونو همیشه کتک میزدم به همراه دختر کوچولومون...از شرکت اومدم بیرون وسوار ماشین شدم رفتم خونه ورفتم پیش سوآ و میسو(اسم دخترشون)...وسوآ رو بردم تو اتاقم و جای زخماش رو پاک کردم وبستمشون تا خونی ازش نره..وگفتم
جیمین:سوآ
سوآ:.....
جیمین:سوآ من واقعا متاسفم فک میکردم تو پدر مادرم رو کشتی ولی اینطور نبود....واقعا معذرت میخوام میشه لطفا منو ببخشی قول میدم هیچوقت دیگ نه به تو نه به میسو آسیبی نمیرسونم*بغض
سوآ:جیمین من تو این چندسال دوست داشتم ولی تو باهام چیکار کردی؟الانم ازم میخوای هرکاری که باهام کردیو فراموش کنم وببخشمت؟*گریه وداد
جیمین:سوآ من واقعا متاسفم*گریه وبغلت میکنه
سوآ:بسه دیگ جیمین هرشب کتکم میزدی حتی اجازه حرف زدن بهم نمیدادی اصلا فک کن من کشته بودمشون چه ربطی به میسو داشت ها؟چرا دخترمو میزدی*همچنان گریه وداد
جیمین:سوآ ازت خواهش میکنم یه فرصت دیگ بهم بده میدونم کارم خیلی بد بوده ولی قول نیدم دیگ هیچ کدومتون واذیت نکنم*گریه
سوآ:.......
جیمین:ساکت نباش سوآ یه چیزی بگو لطفا*گریه
سوآ:....باشه میبخشمت
جیمین:واقعا میگی سوآ؟
سوآ..ارع
جیمین:عاشقتم سوآ*وسوآ رو بغل میکنه
سوآ:راستی میسو کو؟
جیمین:زخمای اونم مث تو بستم گذاشتمش توی اتاقش
سوآ:هوم......د...دوستت دارم جیمین
جیمین:منم دوست دارم پارک سوآ*لبخند
____________________________________________
خب تموم شد دیگ برین خونتون😐😅قبلش لایک کنین
۱۱.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.