وحشی Part 4
وحشی Part 4
به سمت سرویس رفتم ، جلوی اینه ایستادم
و لوازم آرایشم رو از کیف مشکی رنگم بیرون اوردم ریمل رو برداشتم و روی مژه هام کشیدم
داشتم رژلب رو روی لب های برجستم میکشیدم که حضور یک نفر رو احساس کردم
به آینه خیره شدم کسی پشتم نبود به اطرافم نگاه کردم که دیدم تهیونگ به چهارچوب در تکیه داده
همیشه عجیب و غریب و مرموزه ، بهش لبخند زدم و گفتم
+عام سلام
پوزخند زد و گفت:
_ سلام کوچولو
+من که کوچولو نیستم
_(پوزخند)
+فکر کنم اشتباه اومدید چون این سرویس برای خانوم هاست سمت راستی مال آقایونه
_ نه با تو کار داشتم ، داداشت نیست؟ندیدمش !
+چرا بود ولی با دوست دخترش رفتن بار
_با هانا؟
+بله شما هانا رو میشناسین؟
_ آره خیلی وقته که باهمن
+چی ، چان بدجنس ازم پنهونش کرده بود!
_(پوزخند)
_خیل خب خانوم کوچولو من برم میبینمت
تا خواست بره گفتم:
+ای بابا، هرکی منو میبینه هی چپ راست میگه کوچولو
خندید و گفت:
_خب شاید کوچولویی
+نخیرم نیستم ادم به این بزرگی تازه هفته دیگه میرم تو ۱۸ و به سن قانونی میرسم دیگه خودم برای خودم تصمیم میگیرم الان کجام کوچولویه؟؟
_ثابت کن که کوچولو نیستی
+چجوری آخه
در رو بست و به سمتم اومد
پشتم ایستاد و لب هاش رو به گوشم نزدیک کرد و زمزمه وار گفت:
_با من بیا
با کاری که کرد قلبم تند میزد و بدنم گرم میشد
اروم گفتم:
+ک..کجا؟
_ تو فقط بیا! میخوام ببینم اونقدر بزرگ شدی که خودت تنها بیرون بری؟
نمیدونم عقلم کجا بود اما به خاطر ثابت کردن بهش تصمیم گرفتم قبول کنم پس گفتم:
+ باشه، میام
با تموم شدن حرفم خودش رو بهم چسبوند و دستاشو از جیبش در اورد و دور کمرم حلقه کرد بینی اش رو نزدیک موهام کرد و بویید
و دوباره زمزمه وار کنار گوشم گفت :
- آفرین بیبی، حالا برو وسایلت رو جمع کن و بیا بیرون سوار ماشین شو
کمرم رو ول کرد خواست بره بیرون که گفتم
+راستی چان قراره بیاد دنبالم ، بزارید بهش زنگ بزنم
_نمیخواد
+ولی اخه نگرانم میشه
با حالت دستوری گفت:
_گفتم نمیخواد نمیشنوی ؟ من میبرمت خونه بهش میگم من بردمت حالا برو
و رفت بیرون
تو شک بودم که چرا یک دفعه اینجوری رفتار کرد اما ترجیح دادم زیاد بهش فکر نکنم....
لطفا لایک کنید 💓
به سمت سرویس رفتم ، جلوی اینه ایستادم
و لوازم آرایشم رو از کیف مشکی رنگم بیرون اوردم ریمل رو برداشتم و روی مژه هام کشیدم
داشتم رژلب رو روی لب های برجستم میکشیدم که حضور یک نفر رو احساس کردم
به آینه خیره شدم کسی پشتم نبود به اطرافم نگاه کردم که دیدم تهیونگ به چهارچوب در تکیه داده
همیشه عجیب و غریب و مرموزه ، بهش لبخند زدم و گفتم
+عام سلام
پوزخند زد و گفت:
_ سلام کوچولو
+من که کوچولو نیستم
_(پوزخند)
+فکر کنم اشتباه اومدید چون این سرویس برای خانوم هاست سمت راستی مال آقایونه
_ نه با تو کار داشتم ، داداشت نیست؟ندیدمش !
+چرا بود ولی با دوست دخترش رفتن بار
_با هانا؟
+بله شما هانا رو میشناسین؟
_ آره خیلی وقته که باهمن
+چی ، چان بدجنس ازم پنهونش کرده بود!
_(پوزخند)
_خیل خب خانوم کوچولو من برم میبینمت
تا خواست بره گفتم:
+ای بابا، هرکی منو میبینه هی چپ راست میگه کوچولو
خندید و گفت:
_خب شاید کوچولویی
+نخیرم نیستم ادم به این بزرگی تازه هفته دیگه میرم تو ۱۸ و به سن قانونی میرسم دیگه خودم برای خودم تصمیم میگیرم الان کجام کوچولویه؟؟
_ثابت کن که کوچولو نیستی
+چجوری آخه
در رو بست و به سمتم اومد
پشتم ایستاد و لب هاش رو به گوشم نزدیک کرد و زمزمه وار گفت:
_با من بیا
با کاری که کرد قلبم تند میزد و بدنم گرم میشد
اروم گفتم:
+ک..کجا؟
_ تو فقط بیا! میخوام ببینم اونقدر بزرگ شدی که خودت تنها بیرون بری؟
نمیدونم عقلم کجا بود اما به خاطر ثابت کردن بهش تصمیم گرفتم قبول کنم پس گفتم:
+ باشه، میام
با تموم شدن حرفم خودش رو بهم چسبوند و دستاشو از جیبش در اورد و دور کمرم حلقه کرد بینی اش رو نزدیک موهام کرد و بویید
و دوباره زمزمه وار کنار گوشم گفت :
- آفرین بیبی، حالا برو وسایلت رو جمع کن و بیا بیرون سوار ماشین شو
کمرم رو ول کرد خواست بره بیرون که گفتم
+راستی چان قراره بیاد دنبالم ، بزارید بهش زنگ بزنم
_نمیخواد
+ولی اخه نگرانم میشه
با حالت دستوری گفت:
_گفتم نمیخواد نمیشنوی ؟ من میبرمت خونه بهش میگم من بردمت حالا برو
و رفت بیرون
تو شک بودم که چرا یک دفعه اینجوری رفتار کرد اما ترجیح دادم زیاد بهش فکر نکنم....
لطفا لایک کنید 💓
۷.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱