سناریو🪄🍡
#درخواستی
وقتی بهشون میگی دوستشون داری!
******
#جین:
ات:جین شی...من...من عاشقتم....
جین:اینو همع بم میگن ولی بزار یچیزیو بت بگم ک ب هیچکی نگفتم....منم عاشقتم✨️....
#یونگی:
ات:شوگولی جونم...پیشی...نارنگیاتو میخورما...
یونگی:یا حضرت یونتان...از وقتی زن گرفتم نتونستم ی دیقه بخابم....
بعله اینا خیلی وقته ازدواجم کردن کار از اعتراف گذشته🗿🗣....
#جیهوپ:
کنار ساحل نشسته بودین ک:
ات:هوسوکا...من دیگه نمیخام دوستت باشم...
جیهوپ:چی؟!چراا؟
ات:چون میخام دوست دخترت باشم!
هوسوک ات رو ب اغوش مشیدو گفت:پس منم میخام پادشاه قلبت باشم!
#نامجون:
تو کتابخونه با نامحون داشتین کتاب میخوندین ک :
ات:و من تو را چون خورشید تابان درخشان میببنم و تورا دوست دارم*بلند*
نامجون:ات اروم چرا متن کتابو بلند میخونی...
ات:و تو همان کسی هستی ک لبخند را بر دفتر لبم نقاشی میکنی*بلند*
نامجون:ات یواش...
ات خیره ب نامجون میگه:و تو همان کسی هستی ک قلبم را ب تصاحب در اورده ای!
نامجون کتابو از ات میگیره و متوجه میشه ک حرفایه ات اصلن از متنه کتاب نبوده چون صفحه ی اخر کتاب سفیده و ات صفحه اخرو باز کرده بوده!؟
#جیمین:
داشتین باهم جریت و نقیقت بازی میکردین ک:
تهیونگ:خب لی ات جرئت یا حقیقت؟
ات:جرئت...
تهیونگ:پس لبایه کسی ک عاشقشیو ببوس بگو عاشقشی!
جیمین:یا تهیونگا ات رو اذی...
ک ات لباشو رو لبایه جیمین میزاره و جیمین باش همکاری میکنه...
ات:عاشقتم!
جیمین:منم عاشقتم پارک ات....
#تهیونگ:
داشتین تو پارک راه میرفتین ک:
ات:تهیونگا ممنون ک بیتنی مهمونم کردی!؟
تهیونگ:خاهش لی ات!
ات:تهیونگا...بزار ی چیزی بگم...
ات:اون پروانه رو میبینی؟!
تهیونگ:خب!؟
ات:تو مثل اون پروانه ای،زیبا اما دست نیافتنی!...پروانه ک هیچوقت مال من نمی...
اما خرف ات با بوسه ای ک تهیونگ رو لباش کذاشت قطع شد....
تهیونگ:اگه من پروانم...پس توهم اون تک گل باغی ک با همه کلا برام متفاوته....
#جونگکوک:
رو مبل خونت خابیده بود جونگ کوک دوستت بود تو از اتاقت اومدی بیرون ک:
جونگ کوک:کی بود!؟
ات:آم...هیچکی...
جونگ کوک با صدایی مست ک نشانه از خوردن مشروب بود لب زد:بازم رئیست بود!؟اره!؟
ات:جونگ کوکا بخدا برا این بت دروغ گفتم ک خودتو اذیت نکنی و نری باش دعوا کنی!؟
جونگ کوک داد زد:
چرا نمیفهمی دوست ندارم کسی بت نزدیک شه؟
چرا نمیفهمی دوست ندارم کسی غیر من بپرستت!؟
چرا نمیفهمی ک دوست ندارم کسی غیر من از اغوش پر ارامشت استفاده کنه!؟
ات:جونگ کوکا...تو الان مستی...تو نمیفهمی چی میگی...پس یا اخساسات واقعی من ک عاشقتم و دویتت دارم بازی نکن....
جونگ کوک:تو...تو دوسام داری!؟
ات:نه...دوستت ندارم چون عاشقتم.!ولی تو اگه دوس....
حرفش با لبایه کوک قطع شد و پس از بوسه ای طولانی جونگ کوک لب زد:خب ب دویت وسرت سلام کن جئون ات!؟
*****
وقتی بهشون میگی دوستشون داری!
******
#جین:
ات:جین شی...من...من عاشقتم....
جین:اینو همع بم میگن ولی بزار یچیزیو بت بگم ک ب هیچکی نگفتم....منم عاشقتم✨️....
#یونگی:
ات:شوگولی جونم...پیشی...نارنگیاتو میخورما...
یونگی:یا حضرت یونتان...از وقتی زن گرفتم نتونستم ی دیقه بخابم....
بعله اینا خیلی وقته ازدواجم کردن کار از اعتراف گذشته🗿🗣....
#جیهوپ:
کنار ساحل نشسته بودین ک:
ات:هوسوکا...من دیگه نمیخام دوستت باشم...
جیهوپ:چی؟!چراا؟
ات:چون میخام دوست دخترت باشم!
هوسوک ات رو ب اغوش مشیدو گفت:پس منم میخام پادشاه قلبت باشم!
#نامجون:
تو کتابخونه با نامحون داشتین کتاب میخوندین ک :
ات:و من تو را چون خورشید تابان درخشان میببنم و تورا دوست دارم*بلند*
نامجون:ات اروم چرا متن کتابو بلند میخونی...
ات:و تو همان کسی هستی ک لبخند را بر دفتر لبم نقاشی میکنی*بلند*
نامجون:ات یواش...
ات خیره ب نامجون میگه:و تو همان کسی هستی ک قلبم را ب تصاحب در اورده ای!
نامجون کتابو از ات میگیره و متوجه میشه ک حرفایه ات اصلن از متنه کتاب نبوده چون صفحه ی اخر کتاب سفیده و ات صفحه اخرو باز کرده بوده!؟
#جیمین:
داشتین باهم جریت و نقیقت بازی میکردین ک:
تهیونگ:خب لی ات جرئت یا حقیقت؟
ات:جرئت...
تهیونگ:پس لبایه کسی ک عاشقشیو ببوس بگو عاشقشی!
جیمین:یا تهیونگا ات رو اذی...
ک ات لباشو رو لبایه جیمین میزاره و جیمین باش همکاری میکنه...
ات:عاشقتم!
جیمین:منم عاشقتم پارک ات....
#تهیونگ:
داشتین تو پارک راه میرفتین ک:
ات:تهیونگا ممنون ک بیتنی مهمونم کردی!؟
تهیونگ:خاهش لی ات!
ات:تهیونگا...بزار ی چیزی بگم...
ات:اون پروانه رو میبینی؟!
تهیونگ:خب!؟
ات:تو مثل اون پروانه ای،زیبا اما دست نیافتنی!...پروانه ک هیچوقت مال من نمی...
اما خرف ات با بوسه ای ک تهیونگ رو لباش کذاشت قطع شد....
تهیونگ:اگه من پروانم...پس توهم اون تک گل باغی ک با همه کلا برام متفاوته....
#جونگکوک:
رو مبل خونت خابیده بود جونگ کوک دوستت بود تو از اتاقت اومدی بیرون ک:
جونگ کوک:کی بود!؟
ات:آم...هیچکی...
جونگ کوک با صدایی مست ک نشانه از خوردن مشروب بود لب زد:بازم رئیست بود!؟اره!؟
ات:جونگ کوکا بخدا برا این بت دروغ گفتم ک خودتو اذیت نکنی و نری باش دعوا کنی!؟
جونگ کوک داد زد:
چرا نمیفهمی دوست ندارم کسی بت نزدیک شه؟
چرا نمیفهمی دوست ندارم کسی غیر من بپرستت!؟
چرا نمیفهمی ک دوست ندارم کسی غیر من از اغوش پر ارامشت استفاده کنه!؟
ات:جونگ کوکا...تو الان مستی...تو نمیفهمی چی میگی...پس یا اخساسات واقعی من ک عاشقتم و دویتت دارم بازی نکن....
جونگ کوک:تو...تو دوسام داری!؟
ات:نه...دوستت ندارم چون عاشقتم.!ولی تو اگه دوس....
حرفش با لبایه کوک قطع شد و پس از بوسه ای طولانی جونگ کوک لب زد:خب ب دویت وسرت سلام کن جئون ات!؟
*****
۲۰.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.