وانشات چند پارتی از کوک 😁🍯🍭 با کلیپ بعدی بخونش
اصلا میدونی چیه؟ تو مادر من نیستی.... مادر من خیلی وقته مرده.. حق نداری به من بگی دخترم... تو یه زن حریص بیشتر نیستی...با سیلی ای که به صورتم زد اشکام سرازیر شد....پالتوم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون.. بارون میومد اما اصلا برام مهم نبود.. یه جوارایی مایه آرامشم بود...همیشه وقتی با بابا و مامانم قهر میکردم میومدم مخفیگاه....الان چی؟دوتاشون به طرز عجیبی کشته شدن و منو سپردن به دست این عجوزه...مامان، بابا! الان منو میبینید؟ دیگه من با کی قهر کنم؟ کی نگران حال من میشه؟ کی میاد دنبالم و بهم میگه چرا مراقب خودت نیستی؟ کم کم متوجه شدم که به پارک رسیدم اما در کمال تعجب دیدم یکی روی تاب من نشسته....چون ماسک و کلاه داشت صورتش مشخص نبود.....اما خودمونیم ها....چه خوشتیپه....یکی زدم توی سرم...احمق قلمرو تو رو تصرف کرده داری براندازش میکنی.....هوفی کشیدم...نکنه دزدی چیزی باشه.....
ا.ت « یاخدا نکنه قاچاقچی باشه
مغزم « ای خدا آخه کدوم دزد و قاچاقچی
میدونسته تو یه نشکل آدم میای اینجا.....زبان داری حرف بزن باهاش...
ا.ت « هیمممم درسته..
مغزم « هیم و کوفت حرف بزن دیگه...
ا.ت « خیلی خب بابا اعصاب نداری ها
مغزم « 눈_눈
ا.ت « چند تا سرفه مصلحتی کردم تا بفهمه من اینجامـ.....عه وا این چرا حتی تکونم نمیخوره...نکنه کَره؟ نه نه شاید متوجه نشده... این دفعه با صدای بلند صداش کردم..
ا.ت « اهم اهم مستر.... جناب....آقا با شمام مگه کَریییی؟؟؟
(!_!) باور کن کَره....رفتم جلو تر و دقیقا بالای سرش ایستادم....دستم رو گذاشتم روی شونش اما......
کوک « برای پیاده روی اومده بودم بیرون....البته اسمش پیاده روی بود...خودم رو گم کرده بودم و هزار تا فکر توی سرم بود....یکی از موزیک هام رو پلی کردم.....هماهنگی خوبی با صدای باران داشت.... چند دقیقه ای همین جوری گذشت که احساس کردم دستی روی شونم نشست.. چون احساس خطر کرده بودم دستش رو گرفتم و پیچوندم...و محکم کوبیدمش به دیوار روبه رو....
کوک « کی هستی؟
ا.ت « آخخخخ ول کن دستمو وحشی...آخ آخ
کوک « دختری؟
ا.ت « پ ن پ پسرم لباس دختر پوشیدم
کوک « نمکدون...
ا.ت « اهم پس کَر نیستی
کوک « جان؟
ا.ت « استاد چند دقیقه اس دارم صدات میکنم عین خیالتم نیست.
کوک « اوه ببخشید هنزفری توی گوشم بود متوجه نشدم....
ا.ت « آهان....شیطنتم گل کرده بود...برای همین یکی از هنزفری هاشو برداشتم و گذاشتم توی گوشم......عررررررررررر صدای کوکه....چه با صدای باران هماهنگههههه. عرررررررر....کوکی کجایی بیینی چه اثری خلق کردی..
کوک « آرمی هستی؟
ا.ت «( با چشمایی که ازش رنگین کمون میبارید) آره
شرایط آپ پارت بعدی.
۵٠لایک...۲۵ کامنت🐾🍭
ا.ت « یاخدا نکنه قاچاقچی باشه
مغزم « ای خدا آخه کدوم دزد و قاچاقچی
میدونسته تو یه نشکل آدم میای اینجا.....زبان داری حرف بزن باهاش...
ا.ت « هیمممم درسته..
مغزم « هیم و کوفت حرف بزن دیگه...
ا.ت « خیلی خب بابا اعصاب نداری ها
مغزم « 눈_눈
ا.ت « چند تا سرفه مصلحتی کردم تا بفهمه من اینجامـ.....عه وا این چرا حتی تکونم نمیخوره...نکنه کَره؟ نه نه شاید متوجه نشده... این دفعه با صدای بلند صداش کردم..
ا.ت « اهم اهم مستر.... جناب....آقا با شمام مگه کَریییی؟؟؟
(!_!) باور کن کَره....رفتم جلو تر و دقیقا بالای سرش ایستادم....دستم رو گذاشتم روی شونش اما......
کوک « برای پیاده روی اومده بودم بیرون....البته اسمش پیاده روی بود...خودم رو گم کرده بودم و هزار تا فکر توی سرم بود....یکی از موزیک هام رو پلی کردم.....هماهنگی خوبی با صدای باران داشت.... چند دقیقه ای همین جوری گذشت که احساس کردم دستی روی شونم نشست.. چون احساس خطر کرده بودم دستش رو گرفتم و پیچوندم...و محکم کوبیدمش به دیوار روبه رو....
کوک « کی هستی؟
ا.ت « آخخخخ ول کن دستمو وحشی...آخ آخ
کوک « دختری؟
ا.ت « پ ن پ پسرم لباس دختر پوشیدم
کوک « نمکدون...
ا.ت « اهم پس کَر نیستی
کوک « جان؟
ا.ت « استاد چند دقیقه اس دارم صدات میکنم عین خیالتم نیست.
کوک « اوه ببخشید هنزفری توی گوشم بود متوجه نشدم....
ا.ت « آهان....شیطنتم گل کرده بود...برای همین یکی از هنزفری هاشو برداشتم و گذاشتم توی گوشم......عررررررررررر صدای کوکه....چه با صدای باران هماهنگههههه. عرررررررر....کوکی کجایی بیینی چه اثری خلق کردی..
کوک « آرمی هستی؟
ا.ت «( با چشمایی که ازش رنگین کمون میبارید) آره
شرایط آپ پارت بعدی.
۵٠لایک...۲۵ کامنت🐾🍭
۹۳.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.