آیا من و تو عوام هستیم ؟
آیا من و تو عوام هستیم ؟
مگر قذافی روزی روزگاری قهرمان نبود، مگر روزی که از او خواستند استعفا دهد نخندید و گفت، استعفا از چه، از چه استعفا دهم، من که مقامی ندارم. او راست میگفت نه رهبر بود؛ نه رییس جمهور، نه سلطان، نه پادشاه؛
او نمیخواست به هیچ یک از این عناوین حقیر نامیده شود
روزی لنین هم گفته بود، وزیر چه نام تهوع اوری است، باید نام پرولتری انتخاب کنیم،
وزیر بوی گند بورژوازی میدهد،
مائو هم همین طور بود.
چریک پیر کاسترو هم سلطنت را بعد از پنجاه سال به برادرش تقدیم کرد،
کیم ایل سونگ که برایش رییس جمهوری کره شمالی کوچک بود خود را رییس جمهور دایمی نامید،
همه این ها روزی قبله مردم بودند،
همه اینها بر سر دست عوام به قدرت رسیدند، همه در اغاز محبوب عوام بودند.
عوام بودند برایشان کف زدند، خود را به کشتن دادند، دگر اندیشان را کشتند و هیچ کس حق هیچ گفتنی را نداشت.
قذافی را همان کسان که به قدرت رساندند برای تماشای جنازه اش دست و پا می شکستند،
عوام نمی داند خشونت پنهان چیست،
نمی داند امنیت نرم چیست،
نمی داند تلویزیون چیست
مدرسه، معلم، دانشگاه چیستند،
عوام برای تماشای اعدام می رود،
ضرب و شتم افراد در خیابان بدست پلیس را می پسندد،
همانطور که در صف اعدام می ایستد، در صف شیر و نان هم می ایستد،
عوام ، گدا؛ بیمار؛ تن فروش، خود فروش؛ معتاد؛ را نمی بیند چون نمی داند چیستند،
این عوام امروزه بیشتر از هر چیز در حال تولید است،
به گفته کارشناسان در ده سال اخیر در دانشگاه های ایران بیشتر از چند صد سال عوام باسواد تولید شده اند.
فهم و تحلیل و نگرش به وسیله دانشگاه ها به سواد ساندویچی تبدیل شد، این سواد طاقت خواندن ندارد؛ در فضای مجازی حتی چند سطرنوشته را نمی خواند؛ از همان خط اول دیگر ادامه نمی دهد؛ خود به خود مطالب و عکس و فیلم را بدون انکه خود خوانده باشد و یا فهمیده باشد برای دیگران می فرستد
بدون هیچ زحمتی لیسانس و ارشد و دکتر میشود،
عوام هر روز چند جوک را که سرشار از توهین هستند به دوستان می فرستد،
میزان هزینه تولید عوام در کشورهای دیکتاتوری از هر هزینه ای دیگر، مانند هزینه اموزش و پرورش و بهداشت بیشتر است؛
نمی دانم من و تو عوام هستیم یا نیستیم
مگر قذافی روزی روزگاری قهرمان نبود، مگر روزی که از او خواستند استعفا دهد نخندید و گفت، استعفا از چه، از چه استعفا دهم، من که مقامی ندارم. او راست میگفت نه رهبر بود؛ نه رییس جمهور، نه سلطان، نه پادشاه؛
او نمیخواست به هیچ یک از این عناوین حقیر نامیده شود
روزی لنین هم گفته بود، وزیر چه نام تهوع اوری است، باید نام پرولتری انتخاب کنیم،
وزیر بوی گند بورژوازی میدهد،
مائو هم همین طور بود.
چریک پیر کاسترو هم سلطنت را بعد از پنجاه سال به برادرش تقدیم کرد،
کیم ایل سونگ که برایش رییس جمهوری کره شمالی کوچک بود خود را رییس جمهور دایمی نامید،
همه این ها روزی قبله مردم بودند،
همه اینها بر سر دست عوام به قدرت رسیدند، همه در اغاز محبوب عوام بودند.
عوام بودند برایشان کف زدند، خود را به کشتن دادند، دگر اندیشان را کشتند و هیچ کس حق هیچ گفتنی را نداشت.
قذافی را همان کسان که به قدرت رساندند برای تماشای جنازه اش دست و پا می شکستند،
عوام نمی داند خشونت پنهان چیست،
نمی داند امنیت نرم چیست،
نمی داند تلویزیون چیست
مدرسه، معلم، دانشگاه چیستند،
عوام برای تماشای اعدام می رود،
ضرب و شتم افراد در خیابان بدست پلیس را می پسندد،
همانطور که در صف اعدام می ایستد، در صف شیر و نان هم می ایستد،
عوام ، گدا؛ بیمار؛ تن فروش، خود فروش؛ معتاد؛ را نمی بیند چون نمی داند چیستند،
این عوام امروزه بیشتر از هر چیز در حال تولید است،
به گفته کارشناسان در ده سال اخیر در دانشگاه های ایران بیشتر از چند صد سال عوام باسواد تولید شده اند.
فهم و تحلیل و نگرش به وسیله دانشگاه ها به سواد ساندویچی تبدیل شد، این سواد طاقت خواندن ندارد؛ در فضای مجازی حتی چند سطرنوشته را نمی خواند؛ از همان خط اول دیگر ادامه نمی دهد؛ خود به خود مطالب و عکس و فیلم را بدون انکه خود خوانده باشد و یا فهمیده باشد برای دیگران می فرستد
بدون هیچ زحمتی لیسانس و ارشد و دکتر میشود،
عوام هر روز چند جوک را که سرشار از توهین هستند به دوستان می فرستد،
میزان هزینه تولید عوام در کشورهای دیکتاتوری از هر هزینه ای دیگر، مانند هزینه اموزش و پرورش و بهداشت بیشتر است؛
نمی دانم من و تو عوام هستیم یا نیستیم
۱.۴k
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.