(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۷
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۱۷
*ا/ت و براید استایل بغل میکنه و میبره اتاق بالا تا بخابوندش
هوسوک : .....
خب اینجا بخاب
ویو هوسوک /
اوفف نباید دیشب جلو جمع اینجوری میکردم باهاش
ولی من که با اون هر*زه نخوابیدم
اه ولش کن برم یه دوش بگیرم
*یه دوش ۲۰ دقیقه ای میگیره و یه شلوار پاش میکنه
تا بره بخابه (یعنی لباس نمیپوشه)
هوسوک : آخیش
*و میره رو تخت و میخابه
هوسوک : .....
....
......
.......
....
............
اوفف ا/ت
ا/ت
هعی ا/ت
پاشو ببینم
پاشو این لباستو درار نمیتونم بخابم
ا/ت : ولم کن ...میخام بخابم
هوسوک : اوفف باشه....
۲۰ دقیقه بعد/
هوسوک : نه نمیشه نمیتونم بخابم
خودم لباساشو در میارم
*اول یه دست لباس از کمد در میاره تا به ات بپوشونه
هوسوک : ......
(داره لباس ا/ت و در میاره)
*ا/ت بیدار میشه و هوسوک و
اونجوری میبینه( یعنی بدون لباس) و دست هوسوک و همونجوری روی لباسش میگیره و محکم فشار میده
ا/ت : حق نداری به من دست بزنی
استفادتو از اون دختره کردی حالا اومدی سراغ من گمشو اون ور
هوسوک : بهت دست نمیزنم
فقط خاستم لباست و درارم چون اذیت میکرد و اینا رو بهت بپوشونم(اشاره به لباس راحتیا)
ا/ت : خودم میپوشم برو بخاب
هوسوک : باشه
ویو هوسوک /
از دیشب خیلی عصبانی و ناراحته
خب حق داره
اول آوردمش اینجا و مثل زندونیا نگهش داشتم .من بهش دست زدم و معذرت خاهی نکردم. و دیشبم که اینجوری بهش زدم
و حالا هم که فکر میکنه من با اون سلیطه خابیدم
اما من باهاش نخابیدم
و هوسوک با این حرفا با خودش خابش میبره
لایک : ۲۸
کامنت : ۲۶
*ا/ت و براید استایل بغل میکنه و میبره اتاق بالا تا بخابوندش
هوسوک : .....
خب اینجا بخاب
ویو هوسوک /
اوفف نباید دیشب جلو جمع اینجوری میکردم باهاش
ولی من که با اون هر*زه نخوابیدم
اه ولش کن برم یه دوش بگیرم
*یه دوش ۲۰ دقیقه ای میگیره و یه شلوار پاش میکنه
تا بره بخابه (یعنی لباس نمیپوشه)
هوسوک : آخیش
*و میره رو تخت و میخابه
هوسوک : .....
....
......
.......
....
............
اوفف ا/ت
ا/ت
هعی ا/ت
پاشو ببینم
پاشو این لباستو درار نمیتونم بخابم
ا/ت : ولم کن ...میخام بخابم
هوسوک : اوفف باشه....
۲۰ دقیقه بعد/
هوسوک : نه نمیشه نمیتونم بخابم
خودم لباساشو در میارم
*اول یه دست لباس از کمد در میاره تا به ات بپوشونه
هوسوک : ......
(داره لباس ا/ت و در میاره)
*ا/ت بیدار میشه و هوسوک و
اونجوری میبینه( یعنی بدون لباس) و دست هوسوک و همونجوری روی لباسش میگیره و محکم فشار میده
ا/ت : حق نداری به من دست بزنی
استفادتو از اون دختره کردی حالا اومدی سراغ من گمشو اون ور
هوسوک : بهت دست نمیزنم
فقط خاستم لباست و درارم چون اذیت میکرد و اینا رو بهت بپوشونم(اشاره به لباس راحتیا)
ا/ت : خودم میپوشم برو بخاب
هوسوک : باشه
ویو هوسوک /
از دیشب خیلی عصبانی و ناراحته
خب حق داره
اول آوردمش اینجا و مثل زندونیا نگهش داشتم .من بهش دست زدم و معذرت خاهی نکردم. و دیشبم که اینجوری بهش زدم
و حالا هم که فکر میکنه من با اون سلیطه خابیدم
اما من باهاش نخابیدم
و هوسوک با این حرفا با خودش خابش میبره
لایک : ۲۸
کامنت : ۲۶
۱۴.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.