دخ تره ه رش ب م وه اش و ش ون ه م ی ک ن ه م
دختره هرشب موهاشو شونه میکنه میخوابه...
ولی من موهامو محکم میکشم...
اون هرشب به فکر اینکه فردا چیکار کنه چیکار نکنه میخوابه...
من به اینکه اگه فردا بیدار نشم کیا میان سره خاکم...
اون هرروز با دوستاش میره بیرون خوش میگذرونه...
ولی من حبسم تو اتاقم...
اون لش میکنه تو بغل مامانش...
من دوروبره مامانم آفتابی نمیشم که دستای خط خطیمو نبینه...
اون خودشو واسه عشقش لوس میکنه...
ولی من دارم با کارام و حالم از دسش میدم...
اون پرنسس باباشه...
ولی من افت خونواده...
اون عاشق رنگ صورتیه...
ولی من سرتاپا لباسم سیاهه...
اون دختره...خو منم دخترم ولی خب تفاوت هس بینمون...!
ولی من موهامو محکم میکشم...
اون هرشب به فکر اینکه فردا چیکار کنه چیکار نکنه میخوابه...
من به اینکه اگه فردا بیدار نشم کیا میان سره خاکم...
اون هرروز با دوستاش میره بیرون خوش میگذرونه...
ولی من حبسم تو اتاقم...
اون لش میکنه تو بغل مامانش...
من دوروبره مامانم آفتابی نمیشم که دستای خط خطیمو نبینه...
اون خودشو واسه عشقش لوس میکنه...
ولی من دارم با کارام و حالم از دسش میدم...
اون پرنسس باباشه...
ولی من افت خونواده...
اون عاشق رنگ صورتیه...
ولی من سرتاپا لباسم سیاهه...
اون دختره...خو منم دخترم ولی خب تفاوت هس بینمون...!
۴۱۳
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.