اصبانی شودم چرا کنار جیمینه که دیگه دون نیاوردم

اصبانی شودم چرا کنار جیمینه که دیگه دون نیاوردم


نفس : نورا عمو کارت داره

نورا : باشه

داشت میرفت یهو کشیدم کنار
نورا : چته نفس

نفس : نورا یک بار دیگه کنار جیمین ببینمت من میدونم تو ( جدی )

بعد رفت

نفس


آنقدر اصبانی بودم دست خودم نبود رفتم رو حیاط پشته نشستم آنقدر فکر به این جیمین کردم که خودم کلافه شودم رفتم تو لباسمو عوض کردم رفتم خونه


همون لحظه که وارد شودم موهامو باز کردم شورتکمو انداختم رو مبل لباسمو رو تلویزیون لباس زیر هام هم رو فرش گوشی مو تو پلاستیک کردم رفتم حموم یه دوش گرفتم



جیمین

بچه ها میخواستن برن خوش گذرونی اما من دلم میخواست برم بیشه نفس


جیمین : من خستم می خوام بخوابم
.


نورا : پس برو پیش نفس تو خونه


همه بچه ها رفتن من رفتم خونه داشتم همین طور وارد خونه میشدم که زیر پام تیر کشید
نگاه کردم دیدم مو گیر آخه ننه پای خوشگلم


یهو یه سوتین رو زمین دیدم خدایا این چشمای پاک رو از من نگیر

همین طور رفتم یه لیوان آب برداشتم خودم


یهو صدای در آمد و نفس آمد بیرون

جیمین : سلام بیبی یعنی نفس

نفس : سلام کی آمدی

جیمین : همین آلان

نفس : آهان صبر کن لباسمو بپوشم بیام پاین

رفتم یه لباس سفید پوشیدم
آمدم پایین

جیمین : بده من موهاتو خشک کنم