(قول شکسته ات در جایی از قلبم ماندگار شد ...)
(قول شکسته ات در جایی از قلبم ماندگار شد ...)
...
سوسن و لاله و ارکیده ..زخمی شده اند از ندیدن صاحبشان ..آسمان و ماه و ستاره ..ناامید شدن از ندیدن طرفدارشان ..عاشق گر بسوزد از آتش عشق ..سوزشی احوال پرسی میکند با تنش پر از حس ..ساکت و آرام بر جایی مینشینم گر به بهانه ی احوال پرسی ..اما چه بسا که تو نیستیو روحت شاهد است که آنقدر سوختم و ساختم تا بسازم با نبودنت ..خونت جاری است بر روی تنم ..اگر که خیلی وقت است نیستی اما صدایت زمزمه میکند بر روی چشمه ی مستی که حاصل است از عشق منو تو ..شاهد است از بوسه ی منو تو ..دیده است چهره ی تو بر روی او ..اما غم نمیگذارد صبر و فکر نکنم برای یک لحظه دیدنت ...جا نگذارم این حرف را که ای دختر زیبای من ..تنها عشق رویایی من ..همسر عزیزم ...تنهاییم گذاشتی با یک خاطره و هزاران غم ..همه ی طبیعت معترض هستند که چرا رفتی و بی خداحافظی نگاهمان نکردی؟.. من چه بگویم که قول دادی تنهاییم نمیگذاری و همراه من در این جهان هستی میمانی ...از طبیعت و گل و درخت و ماه و خورشید بیشتر اعتراض دارم ..که قولت را شکستی و زخمش را درون قلبم جای گذاشتی ....
خوشحال باش پروانه ی من ..آرزو میکنم هزاران بار بمیرم تا دوباره دیدارت کنم ..شاخه ی نبات و گل بیاورم برایت و بگویم که چقدر برای هزارمین بار عاشق و شیفته ی رویت و چشمانت هستم ..
شاعر و شعر همانا گفته اند عاشقش باش ..مهمان دل هایش باش..دیدار خوشی از من بخواه تا دیدنت کنم ..شعرم را بگوشی و لبخندی بر لبت ببینم ..تلخ است که بگویم اما معرکه است که صدایم را میشنوی از آسمانی که خیلی وقت است غم دیده و تاریک شده است ...نامت بر زندگی ام ماندگار شده است و روحت بر قلبم جایدار شده است ..صفا و خوشی ندیده ام ..از آن وقتی که تنهاییم گذاشتی ..اما به دیدنت می آیم ..همانطور که عاشقانه و.ظالمانه تنهاییم گذاشتی ...
ملکه ی قلب من تولدت مبارک ....
the end ..
...
سوسن و لاله و ارکیده ..زخمی شده اند از ندیدن صاحبشان ..آسمان و ماه و ستاره ..ناامید شدن از ندیدن طرفدارشان ..عاشق گر بسوزد از آتش عشق ..سوزشی احوال پرسی میکند با تنش پر از حس ..ساکت و آرام بر جایی مینشینم گر به بهانه ی احوال پرسی ..اما چه بسا که تو نیستیو روحت شاهد است که آنقدر سوختم و ساختم تا بسازم با نبودنت ..خونت جاری است بر روی تنم ..اگر که خیلی وقت است نیستی اما صدایت زمزمه میکند بر روی چشمه ی مستی که حاصل است از عشق منو تو ..شاهد است از بوسه ی منو تو ..دیده است چهره ی تو بر روی او ..اما غم نمیگذارد صبر و فکر نکنم برای یک لحظه دیدنت ...جا نگذارم این حرف را که ای دختر زیبای من ..تنها عشق رویایی من ..همسر عزیزم ...تنهاییم گذاشتی با یک خاطره و هزاران غم ..همه ی طبیعت معترض هستند که چرا رفتی و بی خداحافظی نگاهمان نکردی؟.. من چه بگویم که قول دادی تنهاییم نمیگذاری و همراه من در این جهان هستی میمانی ...از طبیعت و گل و درخت و ماه و خورشید بیشتر اعتراض دارم ..که قولت را شکستی و زخمش را درون قلبم جای گذاشتی ....
خوشحال باش پروانه ی من ..آرزو میکنم هزاران بار بمیرم تا دوباره دیدارت کنم ..شاخه ی نبات و گل بیاورم برایت و بگویم که چقدر برای هزارمین بار عاشق و شیفته ی رویت و چشمانت هستم ..
شاعر و شعر همانا گفته اند عاشقش باش ..مهمان دل هایش باش..دیدار خوشی از من بخواه تا دیدنت کنم ..شعرم را بگوشی و لبخندی بر لبت ببینم ..تلخ است که بگویم اما معرکه است که صدایم را میشنوی از آسمانی که خیلی وقت است غم دیده و تاریک شده است ...نامت بر زندگی ام ماندگار شده است و روحت بر قلبم جایدار شده است ..صفا و خوشی ندیده ام ..از آن وقتی که تنهاییم گذاشتی ..اما به دیدنت می آیم ..همانطور که عاشقانه و.ظالمانه تنهاییم گذاشتی ...
ملکه ی قلب من تولدت مبارک ....
the end ..
۸۳۱
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.