مــو حَنـایی🧡🐿 𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎ 1
#مــو_حَنـایی🧡🐿
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_1
_من عطرتو دوست دارم... بیا نزدیک تر
از کراواتش کشیدم که با صدای بمی غرید
_چند سالته؟!
بی حال و با سرگیجه خندیدم
صدای بلند آهنگ به این سرخوشیم دامن میزد
دستمو روی گ . ر دنش کشیدم و با ناز گفتم
_اممم... نمیدونم شاید ۱۶ شاید ۱۷... یادم نیست که
تو اون تاریکی و رقص نور ها صورتش رو نمیدیدم
ولی فشار دستش روی باز وم هر لحظه بیشتر میشد
_جوجه دبیرستانی اینجا چیکار میکنی؟
لب برچیدم
کم مونده بود بغضم بگیره
لعنتی کاش اون نوشیدنی کوفتی و نمیخوردم تا الان گیج و منگ تو ب . غ . ل یه مرد نباشم
_چی خوردی؟!
سرمو نزدیکتر بردم و نفسش رو بو کردم
_از همینایی که توام خوردی...
خشن با نفس هایی تند ک. م . رم رو چنگ زد
_مو حنایی... به نفعته بری چون کم کم دارم از خود بی خود میشم
فشارش دستش روی ک . م ر. م باعث شد ب چ .س بم بهش..
با سست.ی سرمو تو گ. ردنش ف. ر.و بردم
_انقدر نفس لامبصتو ف..وت نکن...
متعجب نگاهش کردم؛ اون چشمایی که تو تاریکی برق میزد
و صدایی مردونه و جذاب!
_چرا؟
دستش پشت گ رد ن م نشست
تموم ت ن م مور مور شد و چشمامو بستم
گیج بودم وگرنه؛ شاید بار اولم بود انقدر به یه مذکر نزدیک میشدم
صداش درست کنار گوشم بود...
برخورد نفساش رو به لا له گ وشم حس میکردم
_چون دیوونه میشم!
مستانه خندیدم
کاش یکی میومد و خفم میکرد
_دیوونه دوست دارم
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_1
_من عطرتو دوست دارم... بیا نزدیک تر
از کراواتش کشیدم که با صدای بمی غرید
_چند سالته؟!
بی حال و با سرگیجه خندیدم
صدای بلند آهنگ به این سرخوشیم دامن میزد
دستمو روی گ . ر دنش کشیدم و با ناز گفتم
_اممم... نمیدونم شاید ۱۶ شاید ۱۷... یادم نیست که
تو اون تاریکی و رقص نور ها صورتش رو نمیدیدم
ولی فشار دستش روی باز وم هر لحظه بیشتر میشد
_جوجه دبیرستانی اینجا چیکار میکنی؟
لب برچیدم
کم مونده بود بغضم بگیره
لعنتی کاش اون نوشیدنی کوفتی و نمیخوردم تا الان گیج و منگ تو ب . غ . ل یه مرد نباشم
_چی خوردی؟!
سرمو نزدیکتر بردم و نفسش رو بو کردم
_از همینایی که توام خوردی...
خشن با نفس هایی تند ک. م . رم رو چنگ زد
_مو حنایی... به نفعته بری چون کم کم دارم از خود بی خود میشم
فشارش دستش روی ک . م ر. م باعث شد ب چ .س بم بهش..
با سست.ی سرمو تو گ. ردنش ف. ر.و بردم
_انقدر نفس لامبصتو ف..وت نکن...
متعجب نگاهش کردم؛ اون چشمایی که تو تاریکی برق میزد
و صدایی مردونه و جذاب!
_چرا؟
دستش پشت گ رد ن م نشست
تموم ت ن م مور مور شد و چشمامو بستم
گیج بودم وگرنه؛ شاید بار اولم بود انقدر به یه مذکر نزدیک میشدم
صداش درست کنار گوشم بود...
برخورد نفساش رو به لا له گ وشم حس میکردم
_چون دیوونه میشم!
مستانه خندیدم
کاش یکی میومد و خفم میکرد
_دیوونه دوست دارم
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
۸۷۵
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.