تک پارتی تهیونگ
تک پارتی تهیونگ
اته :واقعا واسش متاسفام همش کاراش با مافیا بازی درگیره یه بارم عین آدم زود نیومده خونه
ساعت ۳ نصف شبه
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم انیا بود
جواب دادم
انیا: سلام اته جون چطوری
اته: خوبم مرسی خیره چرا اینوقت شب زنگ
زدی
انیا: میخواستم بگم فردا میای بریم بار یه حالی کنیم
اته:میخواستم بگم نه ولی تو خونه تنها میشستم چیکار گفتم باشه وای تیهونگ بفهمه اعصبانی میشه
ساعت چند بیام
انیا:ساعت ۶ خودمون میایم دنبالت
اته :اوکی بای
فردا صبح*
تهیونگ: وای خسته شدم این عوضیا تموم نمیشن که از این خلاص میشیم اون یکی میاد
باید برم خونه اته تنهاست حاضر شدم و رفتم
بعد ۱ ساعت رسیدم در خونه رو باز کردم
اته : جا خوردم این که هیچ وقت نمیاد
موقعه ای که من میخواستم بیرون اونم اومد
تهیونگ:سلام خشکی کردم و رفتم اتاق
ات:سلام
تهیونگ : اته رو دوست دارم ولی نمیتونم خوب ابراز علاقه کنم ولی اته فکر کنم علاقه ای به من نداره
دیدمگوشیم زنگ خورد جواب دادم.
بله
_رئیس یکی اومده سراغ شمارو میگیره میگه اگه نیاین خانم آخه رو میکشه
تهیونگ: الان میام سری با عجله از خونه زدم بیرون
اته:وا چشه این
حالا ولش کن عادیه دیگه
ساعت رو دیدم ۴و نیم بود سری رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و بعد موهاگ رو حالت کردم یه آرایش ملایم کردم
بعد یه لباس باز پوشیدم دیدیم ساعت دقیق ۶ بود انیا زنگ زد بهم .
انیا:دخت بیا پایین ما منتظریم
آته :باشه الان میام سری یه کفش پاشنه بلند پوشیدم و رفتم
انیا :سلام دختر چطوری چقد جذاب شدی
اته:مرسی عزیزم دیدم چند نفر دختر پسر هم تو ماشین بودن
که بهم سلام دادم و منم سلام کردمشون رسیدیم بار و یکم خوش گذروندیم من تقریبا مست بودم
رفتم دست شویی آرایشم و تمدید کنم که یه پسره دستم و گرفت و بزور منو با خودش برد من
هی تقلا میکردم ولم کنه ولی ول نمیکرد هرچقدر هم داد میزدم نمیشنیدن چون صدای اهنگ زیاد بود .
فلش بک به تهیونگ*
بچه ها گفتن یکم خوش بگذرونیم بریم بار
منم گفتم باشه میام .
تو بار بودیم یه نفر خیلی شبیه اته بود
که یه پسر داشت بزور میبردش منم رفتم دنبالشون و دیدم واقعا اته اس
پسره میخواست بهش دست بزنه که یه مشت
خوابوندم تو صورتش
مردک تو به زن کی داری تجاوز میکنی اسله ام رو در آوردم یه تیر خوابوندم تو مخش
اته:تو شک بودم که گریم گرفت .
تهیونگ: مگه من نمیگم اینجا خطر ناکه چرا سر خود کاری میکنی نگاه نزدیک بود چه بلایی سرت بیاره
ات:معذرت میخوام.
تهیونگ: دیگه تکرار نشه آخه مگه نمیدونی
من نگرانت میشم
اته:تو که واست مهم نیست اصلا منو دوست داری
تهیونگ:آره خیلی
اته:دروغ نگو
تهیونگ:اونقدری که دوست........
ادامه دارد
اته :واقعا واسش متاسفام همش کاراش با مافیا بازی درگیره یه بارم عین آدم زود نیومده خونه
ساعت ۳ نصف شبه
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم انیا بود
جواب دادم
انیا: سلام اته جون چطوری
اته: خوبم مرسی خیره چرا اینوقت شب زنگ
زدی
انیا: میخواستم بگم فردا میای بریم بار یه حالی کنیم
اته:میخواستم بگم نه ولی تو خونه تنها میشستم چیکار گفتم باشه وای تیهونگ بفهمه اعصبانی میشه
ساعت چند بیام
انیا:ساعت ۶ خودمون میایم دنبالت
اته :اوکی بای
فردا صبح*
تهیونگ: وای خسته شدم این عوضیا تموم نمیشن که از این خلاص میشیم اون یکی میاد
باید برم خونه اته تنهاست حاضر شدم و رفتم
بعد ۱ ساعت رسیدم در خونه رو باز کردم
اته : جا خوردم این که هیچ وقت نمیاد
موقعه ای که من میخواستم بیرون اونم اومد
تهیونگ:سلام خشکی کردم و رفتم اتاق
ات:سلام
تهیونگ : اته رو دوست دارم ولی نمیتونم خوب ابراز علاقه کنم ولی اته فکر کنم علاقه ای به من نداره
دیدمگوشیم زنگ خورد جواب دادم.
بله
_رئیس یکی اومده سراغ شمارو میگیره میگه اگه نیاین خانم آخه رو میکشه
تهیونگ: الان میام سری با عجله از خونه زدم بیرون
اته:وا چشه این
حالا ولش کن عادیه دیگه
ساعت رو دیدم ۴و نیم بود سری رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و بعد موهاگ رو حالت کردم یه آرایش ملایم کردم
بعد یه لباس باز پوشیدم دیدیم ساعت دقیق ۶ بود انیا زنگ زد بهم .
انیا:دخت بیا پایین ما منتظریم
آته :باشه الان میام سری یه کفش پاشنه بلند پوشیدم و رفتم
انیا :سلام دختر چطوری چقد جذاب شدی
اته:مرسی عزیزم دیدم چند نفر دختر پسر هم تو ماشین بودن
که بهم سلام دادم و منم سلام کردمشون رسیدیم بار و یکم خوش گذروندیم من تقریبا مست بودم
رفتم دست شویی آرایشم و تمدید کنم که یه پسره دستم و گرفت و بزور منو با خودش برد من
هی تقلا میکردم ولم کنه ولی ول نمیکرد هرچقدر هم داد میزدم نمیشنیدن چون صدای اهنگ زیاد بود .
فلش بک به تهیونگ*
بچه ها گفتن یکم خوش بگذرونیم بریم بار
منم گفتم باشه میام .
تو بار بودیم یه نفر خیلی شبیه اته بود
که یه پسر داشت بزور میبردش منم رفتم دنبالشون و دیدم واقعا اته اس
پسره میخواست بهش دست بزنه که یه مشت
خوابوندم تو صورتش
مردک تو به زن کی داری تجاوز میکنی اسله ام رو در آوردم یه تیر خوابوندم تو مخش
اته:تو شک بودم که گریم گرفت .
تهیونگ: مگه من نمیگم اینجا خطر ناکه چرا سر خود کاری میکنی نگاه نزدیک بود چه بلایی سرت بیاره
ات:معذرت میخوام.
تهیونگ: دیگه تکرار نشه آخه مگه نمیدونی
من نگرانت میشم
اته:تو که واست مهم نیست اصلا منو دوست داری
تهیونگ:آره خیلی
اته:دروغ نگو
تهیونگ:اونقدری که دوست........
ادامه دارد
۱۹.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.