اون گناه بود...پخته و زیبا...شیرین و رسیده...با سیاست و
اون گناه بود...پخته و زیبا...شیرین و رسیده...با سیاست و
کاریزماتیک
من اما ضعیف بودم و جوان...کسی که به تازگی از نوجوانی
خارج شده،سر به هوا بودم و خام...به اندازه ای که با نیم
نگاهی از گوشه ی چشماش خودم رو میباختم ...
به گمانم خودش دقیقا از اثری که روی بقیه...به خصوص من
داشت،با خبر بود...چون همیشه با تسلطی محسوس روی
خودش به آرامی به گونه های سرخ شده من و حرف های شرم
آورانه بقیه میخندید.
کاریزماتیک
من اما ضعیف بودم و جوان...کسی که به تازگی از نوجوانی
خارج شده،سر به هوا بودم و خام...به اندازه ای که با نیم
نگاهی از گوشه ی چشماش خودم رو میباختم ...
به گمانم خودش دقیقا از اثری که روی بقیه...به خصوص من
داشت،با خبر بود...چون همیشه با تسلطی محسوس روی
خودش به آرامی به گونه های سرخ شده من و حرف های شرم
آورانه بقیه میخندید.
۸.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳