۲۹
پ.ک: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: میخواستم درباره این قرارداد ازت بپرسم این چیه؟ میخوای با ا/ت ازدواج کنی؟
پ.ک: اره همونطور که مامانت ازدواج کرد منم با این دختر ازدواج میکنم
کوک: او تورو دوست نداره
پ.ک: مجبوره داشته باشه
کوک:چرا مثل باباش فقط به فکر خودتی به دخترهم فک کن
پ.ک: نمیخوام از خداشم باشه با من ازدواج کنه برو خداروشکر من خواستم اول اسم تورو بنویسم یعنی تو باهاش ازدواج کن ولی گفتم نمیخوام زندگیت خراب بشه
کوک: من باهاش ازدواج میکنم
پ.ک: نه دیگه دیر شده من به دختره چیزی درباره ازدواج هنوز نگفتم صبر میکنم بعد بهش میگم یکم بگذره عادت کنه بعد
کوک: بابا تو که اونقدر بد نبودی بی رحمانه رفتارنکن این زندگی یه دختر چرا میخوای ایندشو خراب کنی
پ.ک: به تو ربطی نداره برو بیرون
کوک: بابا
پ.ک:گفتم بیرون
ا/ت
☆:نگاه به اتاق اقای جئون کردم تمیز نبود تو دیشب چیکار میکردی؟
ا/ت: تمیزش کردم ولی حتما امروز نامرتب شده میرم تمیزش کنم
دیشب
ا/ت: بزار من اتاقتو مرتب کنم
کوک: نه دست بهش نزن مهم نیست فدات شم خودم بعد مرتبش میکنم
ا/ت: نمیشه که
کوک: خدمتکارم که نیستی دوست دخترمی
ا/ت: خیلی لوس هستی و اینکه خدمتکارای اینجا خیلی خوشگل هستن نبینم نگاشون کنی
کوک: نه عزیزم نگاه نمیکنم ولی معلومه خیلی ارایشه
ا/ت: تازه گفتی نگاه نمیکنی
کوک: شوخی کردم
ا/ت: عشقم میخوام ناخنم رو خوشگل کنم نگاه کن ببین کدوم شکل خوشگل تره
کوک: این زیاد خوب نیست اینو بزن خیلی خوبه دستات هم خوشگلن کوچولو هستن بهش میاد
ا/ت: باشه
حال
: اقای جئون اومد
اومد
کوک: خانم بیا
☆: بله
کوک: نه کارتو انجام بده تو بیا
اشاره به من کرد
من رفتم
ا/ت: کجا میخوایم بریم
کوک: اتاق
ا/ت: اتاقت برای چی؟
رفتیم داخل اتاقش درو قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: هیچی فقط خودتو خسته نکن دستای کوچولو قشنگت خراب میشند
ا/ت: دستای من خوبند سلام میرسونند
کوک: کاری نکن بخندم
ا/ت: عشقم چیشده؟
اومدی بغلم کرد
کوک: خیلی اینروزا دلم برات تنگ میشه نمیدونم فک میکنم دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمت
ا/ت: کی گفته؟
کوک: چرا کلاه پوشیدی؟
ا/ت: کلاه؟
کوک: اره
ا/ت: هیچی دوست داشتم
کوک: یادم میاد گفتی از چیزی که جلوی موهاتو بگیره متنفری دوست داری موهات همیشه باز باشه
ا/ت: نه دوست داشتم کلاه گذاشتم
اومد سمتم کلاه از سرم کشید
ا/ت: نگاه نکن
کوک: موهاتو رنگ کردی؟
ا/ت: اره نگاه نکن بهم نمیاد
کوک: عشقم امروز میری هم ناخناتو پاک میکنی هم موهاتو سیاه میکنی دیگه ارایش هم نمیکنی
ا/ت: چرا؟ میدونم بهم نمیاد
کوک: نمیگم بهت نمیاد راستش چطور بگم زیادی بهت میاد نمیخوام به جز خودم کسی عاشقت بشه
من میخوام کاری کنم تورو از ذهن پدرم بیرون کنم خودت خراب میکنی ا/ت اخه کی میتونه عاشقت نشه
#فیک
کوک: میخواستم درباره این قرارداد ازت بپرسم این چیه؟ میخوای با ا/ت ازدواج کنی؟
پ.ک: اره همونطور که مامانت ازدواج کرد منم با این دختر ازدواج میکنم
کوک: او تورو دوست نداره
پ.ک: مجبوره داشته باشه
کوک:چرا مثل باباش فقط به فکر خودتی به دخترهم فک کن
پ.ک: نمیخوام از خداشم باشه با من ازدواج کنه برو خداروشکر من خواستم اول اسم تورو بنویسم یعنی تو باهاش ازدواج کن ولی گفتم نمیخوام زندگیت خراب بشه
کوک: من باهاش ازدواج میکنم
پ.ک: نه دیگه دیر شده من به دختره چیزی درباره ازدواج هنوز نگفتم صبر میکنم بعد بهش میگم یکم بگذره عادت کنه بعد
کوک: بابا تو که اونقدر بد نبودی بی رحمانه رفتارنکن این زندگی یه دختر چرا میخوای ایندشو خراب کنی
پ.ک: به تو ربطی نداره برو بیرون
کوک: بابا
پ.ک:گفتم بیرون
ا/ت
☆:نگاه به اتاق اقای جئون کردم تمیز نبود تو دیشب چیکار میکردی؟
ا/ت: تمیزش کردم ولی حتما امروز نامرتب شده میرم تمیزش کنم
دیشب
ا/ت: بزار من اتاقتو مرتب کنم
کوک: نه دست بهش نزن مهم نیست فدات شم خودم بعد مرتبش میکنم
ا/ت: نمیشه که
کوک: خدمتکارم که نیستی دوست دخترمی
ا/ت: خیلی لوس هستی و اینکه خدمتکارای اینجا خیلی خوشگل هستن نبینم نگاشون کنی
کوک: نه عزیزم نگاه نمیکنم ولی معلومه خیلی ارایشه
ا/ت: تازه گفتی نگاه نمیکنی
کوک: شوخی کردم
ا/ت: عشقم میخوام ناخنم رو خوشگل کنم نگاه کن ببین کدوم شکل خوشگل تره
کوک: این زیاد خوب نیست اینو بزن خیلی خوبه دستات هم خوشگلن کوچولو هستن بهش میاد
ا/ت: باشه
حال
: اقای جئون اومد
اومد
کوک: خانم بیا
☆: بله
کوک: نه کارتو انجام بده تو بیا
اشاره به من کرد
من رفتم
ا/ت: کجا میخوایم بریم
کوک: اتاق
ا/ت: اتاقت برای چی؟
رفتیم داخل اتاقش درو قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: هیچی فقط خودتو خسته نکن دستای کوچولو قشنگت خراب میشند
ا/ت: دستای من خوبند سلام میرسونند
کوک: کاری نکن بخندم
ا/ت: عشقم چیشده؟
اومدی بغلم کرد
کوک: خیلی اینروزا دلم برات تنگ میشه نمیدونم فک میکنم دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمت
ا/ت: کی گفته؟
کوک: چرا کلاه پوشیدی؟
ا/ت: کلاه؟
کوک: اره
ا/ت: هیچی دوست داشتم
کوک: یادم میاد گفتی از چیزی که جلوی موهاتو بگیره متنفری دوست داری موهات همیشه باز باشه
ا/ت: نه دوست داشتم کلاه گذاشتم
اومد سمتم کلاه از سرم کشید
ا/ت: نگاه نکن
کوک: موهاتو رنگ کردی؟
ا/ت: اره نگاه نکن بهم نمیاد
کوک: عشقم امروز میری هم ناخناتو پاک میکنی هم موهاتو سیاه میکنی دیگه ارایش هم نمیکنی
ا/ت: چرا؟ میدونم بهم نمیاد
کوک: نمیگم بهت نمیاد راستش چطور بگم زیادی بهت میاد نمیخوام به جز خودم کسی عاشقت بشه
من میخوام کاری کنم تورو از ذهن پدرم بیرون کنم خودت خراب میکنی ا/ت اخه کی میتونه عاشقت نشه
#فیک
۳۴۹
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.