wehat is life?
قلمو رو آروم روی بوم نقاشی کشید
به چپ به راست به همه طرف
بوم نقاشی مثل دنیایی بود که اختیارش دست خودشه میتونه دریا رو جای آبی قرمز بکشه
میتونه خورشید رو جای آتیش از جنس آب بکشه هرکاری که دلش میخواست با اون صفحهی سفید میتونست انجام بده
هرچی که دلش میخواست میتونست بکشه ولی میخواست یه نقاشی خاص بکشه نقاشی که تا حالا هیشکی نکشیده بود هیشکی ندیده بود هیشکی نشنیده بود سخته خیلی سخته هیچ ایدهای نداشت که به کدوم سمت قلم رو بکشه پیشبند نقاشی رو دور گردنش انداخت و پالت نقاشی رو پر از رنگ های مختلف کرد سربند کرمی رنگی به موهای فرفریاش بست همین طور که قلم رو روی بوم میکشید از خودش سوال میکرد
《زندگی چیه؟》
چجوری باید بکشمش؟ چه رنگی چه شکلی ؟ من میخوام زندگی رو بکشم اما واقعاً زندگی یعنی چی نباید یه معنی بده؟ مفهومش چیه ؟
همین طور با خودش فکر میکرد که یه ایدهی عالی به ذهنش رسید شروع کرد یه کشیدن
یه ساحل ، یه دریا ، یه قایق کوچولو، بدون هیچ انسانی با موج های کوچیک و بزرگ
شاید به نظر شما یه نقاشی عادی و ساده بیاد ولی معنی و مفهومش عادی نیست
بازم با خودش حرف میزد
یعنی واقعاً ارزش وقتی که براش گذاشتم رو داره ؟
یعنی این تصور من از زندگی درسته؟
و......
و بالاخره تموم شد نقاشی یه دریا یه ساحل یه قایق کوچولو تصورش از زندگی بود .
معلم نقاشی اومد تا نقاشیه اون رو ببینه وقتی چشمش به بوم نقاشی افتاد پرسید
《نقاشیه خیلی قشنگی کشیدی یه توضیه راجب بهش میدی 》
یه نگاه به بوم نقاشی کرد و گفت
《من زندگی رو کشیدم معنیش برام مثل این میمونه همون طور که موج های بزرگ کوچیک دریا مثل بالا پایین زندگیه همون طور قایق روی آب که با موج ها حرکت میکنه مثل آدما که با همین بالا پایین های زندگی پیش میرن 》
معلم دوباره پرسید
《ساحل چه نقشی داره ؟》
《ساحل مقصد نهاییه ! وقتی با این همه بالا پایین به ساحل برسه داستان تموم میشه داستان سختی هایی که تواین دریا کشیده 》
معلم به چهره دختر نگاه کرد و گفت
《ذهن خلاقی داری ! هم قشنگ نقاشی میکشی هم قشنگ توضیه میدی که چی کشیدی حالا میتونم اسم این نقاشیرو یه جور معنی زندگی بزارم پس همون طور که گفتی باید امواج دریا رو رد کنی تا به ساحل برسی موفق باشی وتسلیم نشو تو نصف راهو رفتی چیزی تا ساحل نمونده پس قول میدی تا ساحل قوی بمونی
《قول میدم قول میدم تا آخرش برم بااینکه سخته قول میدم 》
معلم رفت تا نقاشیه بقیه بچه ها رو چک کنه
که دختر زیر لب گفت
《حواست باشه تو راه رسیدن به ساحل غرق نشی !》
پایان
به چپ به راست به همه طرف
بوم نقاشی مثل دنیایی بود که اختیارش دست خودشه میتونه دریا رو جای آبی قرمز بکشه
میتونه خورشید رو جای آتیش از جنس آب بکشه هرکاری که دلش میخواست با اون صفحهی سفید میتونست انجام بده
هرچی که دلش میخواست میتونست بکشه ولی میخواست یه نقاشی خاص بکشه نقاشی که تا حالا هیشکی نکشیده بود هیشکی ندیده بود هیشکی نشنیده بود سخته خیلی سخته هیچ ایدهای نداشت که به کدوم سمت قلم رو بکشه پیشبند نقاشی رو دور گردنش انداخت و پالت نقاشی رو پر از رنگ های مختلف کرد سربند کرمی رنگی به موهای فرفریاش بست همین طور که قلم رو روی بوم میکشید از خودش سوال میکرد
《زندگی چیه؟》
چجوری باید بکشمش؟ چه رنگی چه شکلی ؟ من میخوام زندگی رو بکشم اما واقعاً زندگی یعنی چی نباید یه معنی بده؟ مفهومش چیه ؟
همین طور با خودش فکر میکرد که یه ایدهی عالی به ذهنش رسید شروع کرد یه کشیدن
یه ساحل ، یه دریا ، یه قایق کوچولو، بدون هیچ انسانی با موج های کوچیک و بزرگ
شاید به نظر شما یه نقاشی عادی و ساده بیاد ولی معنی و مفهومش عادی نیست
بازم با خودش حرف میزد
یعنی واقعاً ارزش وقتی که براش گذاشتم رو داره ؟
یعنی این تصور من از زندگی درسته؟
و......
و بالاخره تموم شد نقاشی یه دریا یه ساحل یه قایق کوچولو تصورش از زندگی بود .
معلم نقاشی اومد تا نقاشیه اون رو ببینه وقتی چشمش به بوم نقاشی افتاد پرسید
《نقاشیه خیلی قشنگی کشیدی یه توضیه راجب بهش میدی 》
یه نگاه به بوم نقاشی کرد و گفت
《من زندگی رو کشیدم معنیش برام مثل این میمونه همون طور که موج های بزرگ کوچیک دریا مثل بالا پایین زندگیه همون طور قایق روی آب که با موج ها حرکت میکنه مثل آدما که با همین بالا پایین های زندگی پیش میرن 》
معلم دوباره پرسید
《ساحل چه نقشی داره ؟》
《ساحل مقصد نهاییه ! وقتی با این همه بالا پایین به ساحل برسه داستان تموم میشه داستان سختی هایی که تواین دریا کشیده 》
معلم به چهره دختر نگاه کرد و گفت
《ذهن خلاقی داری ! هم قشنگ نقاشی میکشی هم قشنگ توضیه میدی که چی کشیدی حالا میتونم اسم این نقاشیرو یه جور معنی زندگی بزارم پس همون طور که گفتی باید امواج دریا رو رد کنی تا به ساحل برسی موفق باشی وتسلیم نشو تو نصف راهو رفتی چیزی تا ساحل نمونده پس قول میدی تا ساحل قوی بمونی
《قول میدم قول میدم تا آخرش برم بااینکه سخته قول میدم 》
معلم رفت تا نقاشیه بقیه بچه ها رو چک کنه
که دختر زیر لب گفت
《حواست باشه تو راه رسیدن به ساحل غرق نشی !》
پایان
۱.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.