پارت ٨
انقد دأشت رو مخت میرفتی اعصابت خورد شد لیوان گرفتی زدی تلویزیون رو شکندی
جیمین اومد گفت دخترم چیکار میکنی چرا زدی شکندی تو گفتی خیلییی رو مخییی عوضی
جیمین گفت میزنمتاااا تو گفتی جرعتشو نداری دستشویی بلند کرد میخاست بزنه ولی نزد رفت تو گفتی چرا نزدی اشغال منو بزنين بزنن برگشت یکی محکم زد زیر گوشت
و رفت تو گریه کردی ولی برات مهم نبود
دوست داشتی بمیره
رفتی تو یه اتاق دیگه و انجام تلویزیون دیدی که خدمتکار اومد گفت خانم تلویزیون جدید رسید أگه دوست دارین برین اونجا ببینین تو دلت میخاستی این یکی تلویزیون رو هم بشکنم تا جیمین رو بد بخت کنی رفتی پائين رو مبل نیستی تلویزیون روشن کردی برنامه مورد علاقه شروع شد داشتي میدیدی یه ساعت گذشت رو مبل نیستی اشپزی میدید
که یهو زنگ در خورد خدمتکار درو باز کرد یه دختر خیلی خشگل بود اومد طرف تو
بهت گفت من
ادامه دارد
جیمین اومد گفت دخترم چیکار میکنی چرا زدی شکندی تو گفتی خیلییی رو مخییی عوضی
جیمین گفت میزنمتاااا تو گفتی جرعتشو نداری دستشویی بلند کرد میخاست بزنه ولی نزد رفت تو گفتی چرا نزدی اشغال منو بزنين بزنن برگشت یکی محکم زد زیر گوشت
و رفت تو گریه کردی ولی برات مهم نبود
دوست داشتی بمیره
رفتی تو یه اتاق دیگه و انجام تلویزیون دیدی که خدمتکار اومد گفت خانم تلویزیون جدید رسید أگه دوست دارین برین اونجا ببینین تو دلت میخاستی این یکی تلویزیون رو هم بشکنم تا جیمین رو بد بخت کنی رفتی پائين رو مبل نیستی تلویزیون روشن کردی برنامه مورد علاقه شروع شد داشتي میدیدی یه ساعت گذشت رو مبل نیستی اشپزی میدید
که یهو زنگ در خورد خدمتکار درو باز کرد یه دختر خیلی خشگل بود اومد طرف تو
بهت گفت من
ادامه دارد
۳۲.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.