سناریو ران هایتانی
های کیوتام🌱✨️
سناریو در باره ران هست🌱✨️
موضوع بعد از چند روز کار هر دوتاتون تونستید هم رو ببینید🌱✨️
(ورژن آن جا که مو ها ران بنفشه به مولا علی نمیدونم چی میشه)
نسبت:هر چی دوس دارید بزارید✨️🌱
_____________________________________
این مدت هم سر تو و هم سر ران شلوغ بود
تو دکتر بیمارستان بودی و این چند روز مجبور بودی چنتا عمل جراحی که تقریبا ۸ ساعت بود رو پست سر هم انجام بدی
نه تنها سر تو خیلی شلوغ بود بلکه سر ران هم خیلی شلوغ بود و یه عالمه ماموریت داشت که حتما باید انجام میداد و چند روزی درگیر کار هاش بود
بعد از چند روز که کار تو و ران هر دو تموم شده بود قرار بود ران بیاد جلو بیمارستان دنبالت که با هم برید خونه
خدا میدونه پرستار ها و دکترای زن وقتی ران رو دیدن داشتن چه جوری از حسودی می ترکیدن از بس ران یه پا دافه😎✨️
تو هم یاح یاح میخندیدی و زیر لب زمزمه میکردی بسوزییییدددددد😅😎😈
وقتی رفتی جلو در بیمارستان ران رو دیدی که کنار ماشین اش وایستاده و وقتی تو رو دید دستاش رو به نشانه بغل باز کرد
تو هم که از خدا خواسته با سر رفتی تو بغل اش
ران: دلم برات تنگ شده بود لیدی
ا/ت:منم دلم برات تنگه شده بود ران
در ماشین رو باز کرد که شما سوار بشید
شما هم سوار شدید
*هر دوتاتون سوار ماشین شدن*
ران: حالت چه طوره بیبی؟
ا/ت:این مدت زیاد حالم خوب نبود ولی وقتی تو رو دیدم حالم بهتر شد
دلم برات تنگ شده ددی
ران با لبخند شیطانی:من هم دلم برات تنگ شده بیبی
ران: این نزدیکیا یه هتل لوکس هست
نظرت چیه برای عبادت امشب بریم آنجا؟
ا/ت:ران بابا من شوخی کردم (خنده های ضایع)
ران: ولی من اصلا شوخی نکرم میدونستی؟
(نکته شما داخل ماشین هستین و ماشین در حال حرکت نیست)
از زبان نویسنده یعنی بنده😎 :یکدفعه ران یه دستش رو رو ران پات گذاشت و پات رد نوازش میکرد که دستش به اونجان خود
(خاک تو سر خودم و کسایی که منحرف هستن📿🚬🔞)
یه لرزه تو تنت ایجاد شد و یکدفعه ران با اون یکی دستش چونتو گرفت و لباش رو رو لبات قرار داد
ران در ذهن:لباش مزه بهشت میده
بعد از جدا شدن با یه لبخند شیطانی گفت امشب شب باید درد بکشی و لذت ببری بیبی.
و خلاصه به اون هتل رفتین و ران رو شما سجده الهی رفت عبادت باهاش حال میده😎
____________________________________
امید وارم خوشتون آمده باشه اگر بد شد ببخشید🌱✨️
لایک و کامت فراموش نشه😉✨️🌱
سناریو در باره ران هست🌱✨️
موضوع بعد از چند روز کار هر دوتاتون تونستید هم رو ببینید🌱✨️
(ورژن آن جا که مو ها ران بنفشه به مولا علی نمیدونم چی میشه)
نسبت:هر چی دوس دارید بزارید✨️🌱
_____________________________________
این مدت هم سر تو و هم سر ران شلوغ بود
تو دکتر بیمارستان بودی و این چند روز مجبور بودی چنتا عمل جراحی که تقریبا ۸ ساعت بود رو پست سر هم انجام بدی
نه تنها سر تو خیلی شلوغ بود بلکه سر ران هم خیلی شلوغ بود و یه عالمه ماموریت داشت که حتما باید انجام میداد و چند روزی درگیر کار هاش بود
بعد از چند روز که کار تو و ران هر دو تموم شده بود قرار بود ران بیاد جلو بیمارستان دنبالت که با هم برید خونه
خدا میدونه پرستار ها و دکترای زن وقتی ران رو دیدن داشتن چه جوری از حسودی می ترکیدن از بس ران یه پا دافه😎✨️
تو هم یاح یاح میخندیدی و زیر لب زمزمه میکردی بسوزییییدددددد😅😎😈
وقتی رفتی جلو در بیمارستان ران رو دیدی که کنار ماشین اش وایستاده و وقتی تو رو دید دستاش رو به نشانه بغل باز کرد
تو هم که از خدا خواسته با سر رفتی تو بغل اش
ران: دلم برات تنگ شده بود لیدی
ا/ت:منم دلم برات تنگه شده بود ران
در ماشین رو باز کرد که شما سوار بشید
شما هم سوار شدید
*هر دوتاتون سوار ماشین شدن*
ران: حالت چه طوره بیبی؟
ا/ت:این مدت زیاد حالم خوب نبود ولی وقتی تو رو دیدم حالم بهتر شد
دلم برات تنگ شده ددی
ران با لبخند شیطانی:من هم دلم برات تنگ شده بیبی
ران: این نزدیکیا یه هتل لوکس هست
نظرت چیه برای عبادت امشب بریم آنجا؟
ا/ت:ران بابا من شوخی کردم (خنده های ضایع)
ران: ولی من اصلا شوخی نکرم میدونستی؟
(نکته شما داخل ماشین هستین و ماشین در حال حرکت نیست)
از زبان نویسنده یعنی بنده😎 :یکدفعه ران یه دستش رو رو ران پات گذاشت و پات رد نوازش میکرد که دستش به اونجان خود
(خاک تو سر خودم و کسایی که منحرف هستن📿🚬🔞)
یه لرزه تو تنت ایجاد شد و یکدفعه ران با اون یکی دستش چونتو گرفت و لباش رو رو لبات قرار داد
ران در ذهن:لباش مزه بهشت میده
بعد از جدا شدن با یه لبخند شیطانی گفت امشب شب باید درد بکشی و لذت ببری بیبی.
و خلاصه به اون هتل رفتین و ران رو شما سجده الهی رفت عبادت باهاش حال میده😎
____________________________________
امید وارم خوشتون آمده باشه اگر بد شد ببخشید🌱✨️
لایک و کامت فراموش نشه😉✨️🌱
۱۳.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.