p6
جیمین: هفته بعد
یدفعه گوشیش زنگ خورد
جیمین: الو سلام پی دی نیم
پی دی نیم: سلام خواستم عذر خواهی کنم به اعضا تک تک دارم زنگ میزنم برا عذر خواهی
جیمین: چرا
پی دی نیم: برای درخواست عضو جدید اصلا کمپانی فراموش کرد با شما مشورت کنه 😂
جیمین: اشکال نداره 😂
پی دی نیم: گفتم با استعداد ترین دنسر تو بهترین باشگاه رو بیارن میشناسیش؟
جیمین: نه ( مثلا داری خودشو به اون راه میزنه)
پی دی نیم: اسمش ات هست خیلی با استعداد تا چند دقیقه دیگه کمپانی باشید میخوایم باهاش آشنا بشیم
جیمین: اکی
پی دی نیم: راستی شنیدم هفته بعد عروسیته حالا این نامزد خوشبخت تو کیه
جیمین: خوشبخت منم که اون نامزدم هست میشناسیش
پی دی نیم: کی؟؟ تو که با هیچ دختری نمی پرایدی چطوری بشناسمش
جیمین: ات دیگه
پی دی نیم: مبارکه
فلش بک به خونه ات
پی دی نیم: الو سلام. خانم ات؟
ات: بله خودم هستم شما؟
پی دی نیم: پی دی نیم هستم مسئول کمپانی و گروه بی تی اس لطفا تا چند دقیقه دیگه کمپانی باشید تا با اعضا آشنا بشید
ات: باشه چشم
ویو ات
چند دقیقه دیگه من که لباس جدید ندارم حالا چه خاکی به سرم بریزم بدبخت شدم تو این فاصله زمانی کم من چطوری برم بازار
دین دیگ (آیفون)
یونا: سلام عزیزم (دوست جون جونی ات)
تولدت مبارک
ات: مرسی اصلا یادم نبود
ات ماجرا رو تعریف کرد یونا از پشتش یه پاکت در اورد هدیه تولدش بود
یونا: فکر کنم به کارت بیاد
ات: وای خدا چی دارم میبینم این این...
این داستان ادامه دارد 😂
یدفعه گوشیش زنگ خورد
جیمین: الو سلام پی دی نیم
پی دی نیم: سلام خواستم عذر خواهی کنم به اعضا تک تک دارم زنگ میزنم برا عذر خواهی
جیمین: چرا
پی دی نیم: برای درخواست عضو جدید اصلا کمپانی فراموش کرد با شما مشورت کنه 😂
جیمین: اشکال نداره 😂
پی دی نیم: گفتم با استعداد ترین دنسر تو بهترین باشگاه رو بیارن میشناسیش؟
جیمین: نه ( مثلا داری خودشو به اون راه میزنه)
پی دی نیم: اسمش ات هست خیلی با استعداد تا چند دقیقه دیگه کمپانی باشید میخوایم باهاش آشنا بشیم
جیمین: اکی
پی دی نیم: راستی شنیدم هفته بعد عروسیته حالا این نامزد خوشبخت تو کیه
جیمین: خوشبخت منم که اون نامزدم هست میشناسیش
پی دی نیم: کی؟؟ تو که با هیچ دختری نمی پرایدی چطوری بشناسمش
جیمین: ات دیگه
پی دی نیم: مبارکه
فلش بک به خونه ات
پی دی نیم: الو سلام. خانم ات؟
ات: بله خودم هستم شما؟
پی دی نیم: پی دی نیم هستم مسئول کمپانی و گروه بی تی اس لطفا تا چند دقیقه دیگه کمپانی باشید تا با اعضا آشنا بشید
ات: باشه چشم
ویو ات
چند دقیقه دیگه من که لباس جدید ندارم حالا چه خاکی به سرم بریزم بدبخت شدم تو این فاصله زمانی کم من چطوری برم بازار
دین دیگ (آیفون)
یونا: سلام عزیزم (دوست جون جونی ات)
تولدت مبارک
ات: مرسی اصلا یادم نبود
ات ماجرا رو تعریف کرد یونا از پشتش یه پاکت در اورد هدیه تولدش بود
یونا: فکر کنم به کارت بیاد
ات: وای خدا چی دارم میبینم این این...
این داستان ادامه دارد 😂
۸.۶k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.