فرشته نگهبان من...
#فرشته_نگهبان_من
#part41
"ویو شوگا"
ات بلا رو توی بغلش گرفته بود و باهاش حرف میزد
ات:اخخخ که شما چقدر خوشگلی بلا خانوم...کوچولو مننن...پرنسس من...قشنگ من...ناز نازی من...
هی شوگا؟تو چرا اینجوری نگام میکنی؟
شوگا:تو قربون صدقه اون برو منم که هیچ!
ات:(خنده)
داشتم نگاشون میکردم که تقه ای به در خورد...ات بلا رو گذاشت روی زمین و چند قدم اومد نزدیک تر
ات:کیه؟
رائون:مین رائونم
ات:میتونی بیای تو
رائون در و باز کرد و اومد تو و بعدش در و بست
رائون:چطوری ات؟(لبخند)
ات:خوب... تو چطوری رائون؟(لبخند)
رائون:خوبم...خب...درس و شروع کنیم؟
ات:اهوم
رائون نشست روی صندلی و کتابش و گذاشت روی میز و شروع کرد به درس دادن
اتم یه صندلی ورداشت و گذاشت جلوی رائون و روش نشست
رائون داشت درس میداد ولی ات اصلا به حرفاش گوش نمیکرد
ارائون:فهمیدی ات؟
ات:چی...من؟عا..ا...اره باو...خیلی اسون بود!
رائون:اکی...توضیح بده!
ات:چی؟
رائون:گفتم توضیح بده!!!(داد)
ات:....
رائون:پوفففف ات...تو چرا هیچی حالیت نیست...یعنی انقدر خنگی؟؟؟واقعا برات متاسفم خانوم کیم...من حتما همه چی رو به اقای جئون میگم چون از نظر من همه ی درسای تو صفره ...!دختره ی اشغال روانی!
ات:ببین بهتره با من درست صحبت کنی خانوم مین...به هرکسی هم که دلت میخواد برو بگو..من نمیدونم تو رو برای چی معلم کردن ...تو رو باید ببرن تیمارستان به چند تا لاشخور روانی مثل خودت درس بدی!
#part41
"ویو شوگا"
ات بلا رو توی بغلش گرفته بود و باهاش حرف میزد
ات:اخخخ که شما چقدر خوشگلی بلا خانوم...کوچولو مننن...پرنسس من...قشنگ من...ناز نازی من...
هی شوگا؟تو چرا اینجوری نگام میکنی؟
شوگا:تو قربون صدقه اون برو منم که هیچ!
ات:(خنده)
داشتم نگاشون میکردم که تقه ای به در خورد...ات بلا رو گذاشت روی زمین و چند قدم اومد نزدیک تر
ات:کیه؟
رائون:مین رائونم
ات:میتونی بیای تو
رائون در و باز کرد و اومد تو و بعدش در و بست
رائون:چطوری ات؟(لبخند)
ات:خوب... تو چطوری رائون؟(لبخند)
رائون:خوبم...خب...درس و شروع کنیم؟
ات:اهوم
رائون نشست روی صندلی و کتابش و گذاشت روی میز و شروع کرد به درس دادن
اتم یه صندلی ورداشت و گذاشت جلوی رائون و روش نشست
رائون داشت درس میداد ولی ات اصلا به حرفاش گوش نمیکرد
ارائون:فهمیدی ات؟
ات:چی...من؟عا..ا...اره باو...خیلی اسون بود!
رائون:اکی...توضیح بده!
ات:چی؟
رائون:گفتم توضیح بده!!!(داد)
ات:....
رائون:پوفففف ات...تو چرا هیچی حالیت نیست...یعنی انقدر خنگی؟؟؟واقعا برات متاسفم خانوم کیم...من حتما همه چی رو به اقای جئون میگم چون از نظر من همه ی درسای تو صفره ...!دختره ی اشغال روانی!
ات:ببین بهتره با من درست صحبت کنی خانوم مین...به هرکسی هم که دلت میخواد برو بگو..من نمیدونم تو رو برای چی معلم کردن ...تو رو باید ببرن تیمارستان به چند تا لاشخور روانی مثل خودت درس بدی!
۶.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.