part12🧟💀
"موقع خواب"
"سوا"
رو زمین سرد دراز کشیده بودیم...تو هوای سرد کریسمس فقد لباسای توی کمد رو رومون انداختیم
اینکه بزارم بقیه هر چقد دلشون بخواد باهمدیگه یکی به دو کنن و من بشینم از دور نگاشون کنم .
همیشه همینکارو میکردم
همیشه ساکت و اروم با جمع پیش رفتم
و هیچ خطری هم تهدیدم نکرد
سوا : هوفففف
نفسم بالا نمیاد
چطور یهو همچین اتفاقی افتاد.اونم تو دانشگاه ما
همین که با خودم فکر میکردم صدای اون وو رو شنیدم
سر جام نشستم
جلوی در نشسته بود و گریه میکرد
اون وو : یوجین؟ سردته؟
داره چیکار میکنه انگار یکی از بیرون داره رو در ناخون میکشه..صداش خیلی اذیت میکنه
اون وو : منو ببخش یوجین،فقد به فکر خودم بودم.همش تقصیر منه
سوا : سونبه
کوک: هوم؟
جونگ کوگ از جاش بلند شد
سوا : نگا کن...اون وو داره...
اون وو : صبر کن هق..الان میام..الان درو برات باز میکنم
سوا :"شوکه"
اون وو درو باز کرد
سوا : اون وو نه"داد"
یدفه یه زامبی اومد داخل و اون وو رو روی شونش گاز گرف
سوا :"وحشت"
دیوونه...دیوونه..
اون وو :"فریاد"
جونسوک :چ..چیشد؟
داهیون : اون وو"جیغ"
وحشتناکه...الان دیگه فقد یدونه نیستن
داهیون میخواست دوباره جیغ بزنه ولی جلو دهنشو گرفتم
سوا : هیسسس
کوک : دارن میان اینطرف
جونسوک : جا خالی بده سوا!
اون وو که تبدیل به زامبی شده بود...اومد سمتم...میخواست بپره روم دست داهیون رو گرفتم و جا خالی دادم
جونسوک : اون عوضی..این دیگه چیه
کوک : پس فک کردی چیه ؟این لاشیا اومدن شامشونو بخورن "پوزخنده"
جونگ کوک اومد نزدیکم...
کوک : سوا جون میبینی..اگه یه دقیقه تنهات بزارم اینجوری میشه.چی بهت گفتم؟گفتم فقد کنارم بمون و هواستو جمع کن
اون یکی زامبی رفت سمت جونگ کوک
سوا : سونبه خطر ناکه
که با تبر زد وسط صورتش و خون همه جا پخش شد
کوک : نکنه عمدا اینکارو میکنی؟
و..واسش مثل اب خوردن بود..اینقد ساده و اسون زدش
داهیون : ی..ی..یوجین
سوا: داره میاد اینطرف جونسوک به خودت بیا
جونسوک :"وحشت"
جونسوک و داهیون از ترس تو جاشون میخکوب شده بودن...میز رو بلند کردم جلوش رو گرفتم..ولی من زورم زیاد نیس
سوا : اهه
کوک : چقد خوب گرفتیش،زاویش برا قطع کردن سر عالیه..افرین سوا جون...این حرومزاده هارو یا باید بسوزونی تا خاکستر بشن،یا باید سرشونو قطع کنی تا مطمئن بشی دیگه تکون نمیخورن "لبخند"
جونگ کوک با تبرش سر یوجین رو قطع کرد و همه خون پاشید رو صورتم
جونسوک:"داد"
داهیون : جونسوک اوپا
برگشتیم سمتش زامبی اون وو گازش گرفته..د..دوباره بلند شد؟!!!!
"سوا"
رو زمین سرد دراز کشیده بودیم...تو هوای سرد کریسمس فقد لباسای توی کمد رو رومون انداختیم
اینکه بزارم بقیه هر چقد دلشون بخواد باهمدیگه یکی به دو کنن و من بشینم از دور نگاشون کنم .
همیشه همینکارو میکردم
همیشه ساکت و اروم با جمع پیش رفتم
و هیچ خطری هم تهدیدم نکرد
سوا : هوفففف
نفسم بالا نمیاد
چطور یهو همچین اتفاقی افتاد.اونم تو دانشگاه ما
همین که با خودم فکر میکردم صدای اون وو رو شنیدم
سر جام نشستم
جلوی در نشسته بود و گریه میکرد
اون وو : یوجین؟ سردته؟
داره چیکار میکنه انگار یکی از بیرون داره رو در ناخون میکشه..صداش خیلی اذیت میکنه
اون وو : منو ببخش یوجین،فقد به فکر خودم بودم.همش تقصیر منه
سوا : سونبه
کوک: هوم؟
جونگ کوگ از جاش بلند شد
سوا : نگا کن...اون وو داره...
اون وو : صبر کن هق..الان میام..الان درو برات باز میکنم
سوا :"شوکه"
اون وو درو باز کرد
سوا : اون وو نه"داد"
یدفه یه زامبی اومد داخل و اون وو رو روی شونش گاز گرف
سوا :"وحشت"
دیوونه...دیوونه..
اون وو :"فریاد"
جونسوک :چ..چیشد؟
داهیون : اون وو"جیغ"
وحشتناکه...الان دیگه فقد یدونه نیستن
داهیون میخواست دوباره جیغ بزنه ولی جلو دهنشو گرفتم
سوا : هیسسس
کوک : دارن میان اینطرف
جونسوک : جا خالی بده سوا!
اون وو که تبدیل به زامبی شده بود...اومد سمتم...میخواست بپره روم دست داهیون رو گرفتم و جا خالی دادم
جونسوک : اون عوضی..این دیگه چیه
کوک : پس فک کردی چیه ؟این لاشیا اومدن شامشونو بخورن "پوزخنده"
جونگ کوک اومد نزدیکم...
کوک : سوا جون میبینی..اگه یه دقیقه تنهات بزارم اینجوری میشه.چی بهت گفتم؟گفتم فقد کنارم بمون و هواستو جمع کن
اون یکی زامبی رفت سمت جونگ کوک
سوا : سونبه خطر ناکه
که با تبر زد وسط صورتش و خون همه جا پخش شد
کوک : نکنه عمدا اینکارو میکنی؟
و..واسش مثل اب خوردن بود..اینقد ساده و اسون زدش
داهیون : ی..ی..یوجین
سوا: داره میاد اینطرف جونسوک به خودت بیا
جونسوک :"وحشت"
جونسوک و داهیون از ترس تو جاشون میخکوب شده بودن...میز رو بلند کردم جلوش رو گرفتم..ولی من زورم زیاد نیس
سوا : اهه
کوک : چقد خوب گرفتیش،زاویش برا قطع کردن سر عالیه..افرین سوا جون...این حرومزاده هارو یا باید بسوزونی تا خاکستر بشن،یا باید سرشونو قطع کنی تا مطمئن بشی دیگه تکون نمیخورن "لبخند"
جونگ کوک با تبرش سر یوجین رو قطع کرد و همه خون پاشید رو صورتم
جونسوک:"داد"
داهیون : جونسوک اوپا
برگشتیم سمتش زامبی اون وو گازش گرفته..د..دوباره بلند شد؟!!!!
۲۱.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.