پارت ~7~
که یهو جیمین گفت
_میشه برای اخرین بار ببوسمت
+ب...باشه
ویوات
رفتم نزدیکتر و دست هامو روی گردنش حلقه کردم اونم کمر مو گرفت و شروع کرد به بوسیدنم آروم مک میزد و بعد از 5 مین جدا شدیم منم بغلش کردم اونم متقابل بغلم کرد و گفتم
+خب دیگه من برم وسایل مو جمع کنم(ذوق)
_(لبخند فیک)
ویو ات
رفتم وسایلمو جمع کردم و از اجوما خداحافظی کردم و از خونه رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم و از عمارت دور شدم
ویو جیمین
از پنجره داشتم ات رو نگاه میکردم که داشت میرفت خیلی دلم براش تنگ میشد نمیدونم با نبودش چطوری تحمل کنم ناراحت بودم برای همین رفتم یه لیوان برداشتم و داخلش الکل ریختم و سر کشیدم..
"2 سال بعد"
ویو ات
الان دو ساله که از پیش جیمین رفتم اما هنوز به فکرشم که الان چیکار میکنه ولی به هر حال بیایید کارایی که توی این دو سال کردم رو براتون تعریف کنم
خب من وقتی از عمارت رفتم،رفتم خونه خودم و یه ماری برای خودم پیدا کردم الان توی یه رستوران کار میکنم درامد خوبی هم دارم حالا میگید بچه چی شد خب بعد وقتی فهمیدم حامله ام نمیخواستم بچه به دنیا بیارم برای همین بچه رو سقط کردم چون من نمیتونم مامان خوبی باشم حتی نمیخواستم بچم از جیمین باشه برای همین سقطش کردم و الان دارم همینجوری به زندگیم ادامه میدم
ویو جیمین
الان دو سالی میشه که ات رفته اما من هنوز به فکرشم چرا نمیتونم فراموشش کنم میخوام دوباره ببوسمش طعم اون لباشو بچشم میخوام بغلش کنم اما دیگه نمیتونم چون ات پیشم نیس
ویو کوک
از وقتی که ات رفته جیمین مثل قبل نیس چطور میتونه بخاطر یه دختر همچین کاری کنه تا حالا هر برده ای که داشته رو کشته و اصلا براش مهم نبوده اما الان حیمین بخاطر ات افسردگی گرفته و هر شب مست عه خیلی الکل میخوره ،سیگار میکشه من هی بهش میگم اینکارو نکن اما میگه که نمیتونه دست از دوست داشتن ات برداره برای همین من میخوام ات رو پیدا کنم ...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
_میشه برای اخرین بار ببوسمت
+ب...باشه
ویوات
رفتم نزدیکتر و دست هامو روی گردنش حلقه کردم اونم کمر مو گرفت و شروع کرد به بوسیدنم آروم مک میزد و بعد از 5 مین جدا شدیم منم بغلش کردم اونم متقابل بغلم کرد و گفتم
+خب دیگه من برم وسایل مو جمع کنم(ذوق)
_(لبخند فیک)
ویو ات
رفتم وسایلمو جمع کردم و از اجوما خداحافظی کردم و از خونه رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم و از عمارت دور شدم
ویو جیمین
از پنجره داشتم ات رو نگاه میکردم که داشت میرفت خیلی دلم براش تنگ میشد نمیدونم با نبودش چطوری تحمل کنم ناراحت بودم برای همین رفتم یه لیوان برداشتم و داخلش الکل ریختم و سر کشیدم..
"2 سال بعد"
ویو ات
الان دو ساله که از پیش جیمین رفتم اما هنوز به فکرشم که الان چیکار میکنه ولی به هر حال بیایید کارایی که توی این دو سال کردم رو براتون تعریف کنم
خب من وقتی از عمارت رفتم،رفتم خونه خودم و یه ماری برای خودم پیدا کردم الان توی یه رستوران کار میکنم درامد خوبی هم دارم حالا میگید بچه چی شد خب بعد وقتی فهمیدم حامله ام نمیخواستم بچه به دنیا بیارم برای همین بچه رو سقط کردم چون من نمیتونم مامان خوبی باشم حتی نمیخواستم بچم از جیمین باشه برای همین سقطش کردم و الان دارم همینجوری به زندگیم ادامه میدم
ویو جیمین
الان دو سالی میشه که ات رفته اما من هنوز به فکرشم چرا نمیتونم فراموشش کنم میخوام دوباره ببوسمش طعم اون لباشو بچشم میخوام بغلش کنم اما دیگه نمیتونم چون ات پیشم نیس
ویو کوک
از وقتی که ات رفته جیمین مثل قبل نیس چطور میتونه بخاطر یه دختر همچین کاری کنه تا حالا هر برده ای که داشته رو کشته و اصلا براش مهم نبوده اما الان حیمین بخاطر ات افسردگی گرفته و هر شب مست عه خیلی الکل میخوره ،سیگار میکشه من هی بهش میگم اینکارو نکن اما میگه که نمیتونه دست از دوست داشتن ات برداره برای همین من میخوام ات رو پیدا کنم ...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
۱۱.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.