پارت ۶۰ ازدواج اجباری
پارت ۶۰ ازدواج اجباری
( فردا ساعت ۷ صبح )
ویو ا/ت
با نشستن یک نفر روی تخت بیدار شدم
دیدم شوگاع
× سلام عزیزم
- سلام
× بلند شو دیگه قرار عشق باباش بدنیا بیاد
- باشه
ویو ا/ت
آروم از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم مامان بابای شوگا و خاله روناک و حونگکوک و انایتا و هیونجین پایین
مامانم غذا اماده کرد منم یکم خوردم که دیگه ساعت 8 شد وسایل ها رو گذاشتم توی ماشین بابام و همه حرکت کردیم سمت بیمارستان
رسیدیم و من رفتم اتاق عمل
ادمینتون: همه هم خوشحال بودن و هم استرس که بچه و ا/ت سالم باشه شوگا که خیلی خوشحال بود و قصد داشت وقتی بچه و ا/ت امدن برن خونهی خودشون ولی نمیدونست که ا/ت لج باز تر از این حرفاست
( بعد عمل ا/ت و بچه از اتاق عمل بیرون امدن و داخل اتاقن و همه اونجان )
ویو ا/ت
چشمامو اروم باز کردم که دیدم
مادرت. دخترم خوبی
- درد دارم .اروم و بی جون.
@ طبیعیه استراحت کن
× ا/ت بچه رو میخوای ببینی .خوشحال.
- اره
( بچه رو گذاشت توی بغل ا/ت )
- زندگی منی تو
مادرش. شبیه شوگاع
- ولی چشماش مثل منه
× ا/ت خوشحالی بچه به دنیا امده
- نه فقط تو خوشحالی
پدرت. بلاخره یه ادم بیا شعور بدنیا امد
& بلاخره
مادرت. بسه
( جونگکوک رفت کنار ا/ت و موهاشو نوازش میکرد که شوگا از حسادت داشت خفه میشد )
¢ خوبی بانی کوچولو
- عوم
¢ خوبه
- جونگکوک
¢ جانم
- وقتی بچه رو بردن برا واکسن اون لباس سبز هارو بده بپوشن
¢ چشم بانو
- مرسی
¢ خواهش
× خود شیرینیت تموم شد بیا این ور
¢ مگه با تو حرف زدم
- بسه مگه بچهاین
ادمینتون: ا/ت مرخص شد و رفت خونهی باباش مامان بابای شوگا رفتن و شوگا پیش بچه موند و جونگکوک هم کار داشت رفت انایتا و هیونجبن هم رفتن خونهی خودشو
کهــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
( فردا ساعت ۷ صبح )
ویو ا/ت
با نشستن یک نفر روی تخت بیدار شدم
دیدم شوگاع
× سلام عزیزم
- سلام
× بلند شو دیگه قرار عشق باباش بدنیا بیاد
- باشه
ویو ا/ت
آروم از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم مامان بابای شوگا و خاله روناک و حونگکوک و انایتا و هیونجین پایین
مامانم غذا اماده کرد منم یکم خوردم که دیگه ساعت 8 شد وسایل ها رو گذاشتم توی ماشین بابام و همه حرکت کردیم سمت بیمارستان
رسیدیم و من رفتم اتاق عمل
ادمینتون: همه هم خوشحال بودن و هم استرس که بچه و ا/ت سالم باشه شوگا که خیلی خوشحال بود و قصد داشت وقتی بچه و ا/ت امدن برن خونهی خودشون ولی نمیدونست که ا/ت لج باز تر از این حرفاست
( بعد عمل ا/ت و بچه از اتاق عمل بیرون امدن و داخل اتاقن و همه اونجان )
ویو ا/ت
چشمامو اروم باز کردم که دیدم
مادرت. دخترم خوبی
- درد دارم .اروم و بی جون.
@ طبیعیه استراحت کن
× ا/ت بچه رو میخوای ببینی .خوشحال.
- اره
( بچه رو گذاشت توی بغل ا/ت )
- زندگی منی تو
مادرش. شبیه شوگاع
- ولی چشماش مثل منه
× ا/ت خوشحالی بچه به دنیا امده
- نه فقط تو خوشحالی
پدرت. بلاخره یه ادم بیا شعور بدنیا امد
& بلاخره
مادرت. بسه
( جونگکوک رفت کنار ا/ت و موهاشو نوازش میکرد که شوگا از حسادت داشت خفه میشد )
¢ خوبی بانی کوچولو
- عوم
¢ خوبه
- جونگکوک
¢ جانم
- وقتی بچه رو بردن برا واکسن اون لباس سبز هارو بده بپوشن
¢ چشم بانو
- مرسی
¢ خواهش
× خود شیرینیت تموم شد بیا این ور
¢ مگه با تو حرف زدم
- بسه مگه بچهاین
ادمینتون: ا/ت مرخص شد و رفت خونهی باباش مامان بابای شوگا رفتن و شوگا پیش بچه موند و جونگکوک هم کار داشت رفت انایتا و هیونجبن هم رفتن خونهی خودشو
کهــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
۱۶.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.