براش نوشتم
براش نوشتم
- کاشکی بودی اینجا! بد گرفته دلِ لاکردارم...
فرستاد
+ چشماتو ببند و خیال کن همونجام، کنارت!
دستامو بی رمق رقصوندم رو کیبورد
- نه آخه!
یه دردایی هست که هیچ جوره درمون نمیشه، فقط باید خودتو جا کنی توی دو وجب آغوش یار و سر بذاری رو تالاپ تولوپِ بی قرارِ قلبش و چشم ببندی و بو بکشی عطر تنشو که یادت بره چه زخمی کجای دلت بود، که فراموش کنی دردت چی بود، که آروم و قرار بگیری بالاخره...
یه وقتایی باید باشی! اونقدری واقعی که یادم بره غیر واقعیه همه چیز غیر از عشق، غیر از تو، غیر از بودنت...
آخه اینجوری که نمیشه! این همه دور، این همه بی هم!
میگم یعنی کاشکی...
کاشکی اینجا بودی، بد گرفته دلِ لاکردارم!
پیامش جاخوش کرد رو صفحه
+ چی داری تایپ میکنی دوساعته!
پاک کردم هرچی که بودو. نوشتم
- هیچی!
چشمامو بستم که خیال کنم همین جایی،
همین کنارِ خودم...
که دیگه نه دردی هست،
نه دوری ای،
نه خیالِ تا همیشه باطلی!
- کاشکی بودی اینجا! بد گرفته دلِ لاکردارم...
فرستاد
+ چشماتو ببند و خیال کن همونجام، کنارت!
دستامو بی رمق رقصوندم رو کیبورد
- نه آخه!
یه دردایی هست که هیچ جوره درمون نمیشه، فقط باید خودتو جا کنی توی دو وجب آغوش یار و سر بذاری رو تالاپ تولوپِ بی قرارِ قلبش و چشم ببندی و بو بکشی عطر تنشو که یادت بره چه زخمی کجای دلت بود، که فراموش کنی دردت چی بود، که آروم و قرار بگیری بالاخره...
یه وقتایی باید باشی! اونقدری واقعی که یادم بره غیر واقعیه همه چیز غیر از عشق، غیر از تو، غیر از بودنت...
آخه اینجوری که نمیشه! این همه دور، این همه بی هم!
میگم یعنی کاشکی...
کاشکی اینجا بودی، بد گرفته دلِ لاکردارم!
پیامش جاخوش کرد رو صفحه
+ چی داری تایپ میکنی دوساعته!
پاک کردم هرچی که بودو. نوشتم
- هیچی!
چشمامو بستم که خیال کنم همین جایی،
همین کنارِ خودم...
که دیگه نه دردی هست،
نه دوری ای،
نه خیالِ تا همیشه باطلی!
۱۱.۹k
۰۴ آذر ۱۴۰۲