فیک مافیای من پارت ۳:
فیک مافیای من پارت ۳:
درسته اون کوک بود من میدونستم پسره جونگ کینگ هست اما انتظار داشتم توی اتاق خودش باشه نه اینجا اهه شعت اینم از شانس منه
ا،ت:اووووووووووووو ببین کی اینجاست یک دزد
جونگ کینگ:ت ت تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک:ا ا ا،ت(با تعجب)
ا،ت:اومدم دزدی که ازم دزدی کرده رو تنبیه کنم نظرت چیه جونگکوک همم؟
جونگکوک:پدر شما ا،ت رو میشناسید؟
جونگ کینگ:اره پسرم ا ایشون....
ا،ت:اوه اوه وایسا بزار خودمو معرفی کنم جونگکوک من ا،ت رییس بزرگترین باند مافیایی کره
جونگکوک:ام امکان نداره
ا،ت:ایییی چقدر حرف زدین اههه یک دفعه اسلحمو از پشتم در آوردم و نشونه گرفتم به جونگ کینگ که با صدایی جذاب گفتم:
ا،ت:همین الان زنگ بزن باره اسلحمو بیارن
جونگ کینگ:ا اما
ا،ت:من حرفمو تکرار نمیکنم آقای جعون
جونگ کینگ:همچین کاری نمیکنم
ا،ت:ههه پس اون دنیا خوش بگذره
میخواستم تیز بزنم که کوک اومد جلوی پدرش
ا،ت:بیا اینور من به تو کاری ندارم
کوک:نمیرم نمیخوام پدرمو بکشی
ا،ت:عایشششش
زنگ زدم به جونگیون که بیاد بالا
جونگیون اومد بالا و بهش گفتم کوک رو بگیره
کوک:ا،ت لطفا لطفاااااا
ا،ت:رفتم روبه روی کینگ که یهو گفت:
کینگ :ههه فکر کردی میتونی منو بکشی م.....
هنوز حرفشو نزده بود که ا،ت یک گوله زد توی مغزش
ا،ت:تونستم که
کوک:نههههههههههههه بابااااااا
ا،ت: جونگیون جونگکوک رو بیار عمارت
جونگیون:چشم خانم
اینا رفتن امارت که کوک رو بردن زیر زمین ا،ت هم رفت زیر زمین
و.......
#lranians__love_Jk
درسته اون کوک بود من میدونستم پسره جونگ کینگ هست اما انتظار داشتم توی اتاق خودش باشه نه اینجا اهه شعت اینم از شانس منه
ا،ت:اووووووووووووو ببین کی اینجاست یک دزد
جونگ کینگ:ت ت تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک:ا ا ا،ت(با تعجب)
ا،ت:اومدم دزدی که ازم دزدی کرده رو تنبیه کنم نظرت چیه جونگکوک همم؟
جونگکوک:پدر شما ا،ت رو میشناسید؟
جونگ کینگ:اره پسرم ا ایشون....
ا،ت:اوه اوه وایسا بزار خودمو معرفی کنم جونگکوک من ا،ت رییس بزرگترین باند مافیایی کره
جونگکوک:ام امکان نداره
ا،ت:ایییی چقدر حرف زدین اههه یک دفعه اسلحمو از پشتم در آوردم و نشونه گرفتم به جونگ کینگ که با صدایی جذاب گفتم:
ا،ت:همین الان زنگ بزن باره اسلحمو بیارن
جونگ کینگ:ا اما
ا،ت:من حرفمو تکرار نمیکنم آقای جعون
جونگ کینگ:همچین کاری نمیکنم
ا،ت:ههه پس اون دنیا خوش بگذره
میخواستم تیز بزنم که کوک اومد جلوی پدرش
ا،ت:بیا اینور من به تو کاری ندارم
کوک:نمیرم نمیخوام پدرمو بکشی
ا،ت:عایشششش
زنگ زدم به جونگیون که بیاد بالا
جونگیون اومد بالا و بهش گفتم کوک رو بگیره
کوک:ا،ت لطفا لطفاااااا
ا،ت:رفتم روبه روی کینگ که یهو گفت:
کینگ :ههه فکر کردی میتونی منو بکشی م.....
هنوز حرفشو نزده بود که ا،ت یک گوله زد توی مغزش
ا،ت:تونستم که
کوک:نههههههههههههه بابااااااا
ا،ت: جونگیون جونگکوک رو بیار عمارت
جونگیون:چشم خانم
اینا رفتن امارت که کوک رو بردن زیر زمین ا،ت هم رفت زیر زمین
و.......
#lranians__love_Jk
۱۶.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.