رویای حقیقی پارت ۱۳
ویو کوک : با صدای شلیک گلوله بدنم لرزید . پاهام مثل چوب خشک شده بودن . تکون نمی تونستم بخورم به تنها چیزی که می تونستم فک کنم ات بود . یهو در با لگد باز شد و ته و مامورا رسیدن . وقتی دیدم ات افتاد رو زمین دیگه هیچی نشنیدم . فقط زانوهام شل شد و رو دو تا زانوم افتادم . به ات خیره شده بودم . داشت خون میومد ازش . ته خودشو رسوند به ات و از رو زمین بلندش کرد . من هیچی نمیشنیدم انگار بین زمین و هوا معلق بودم . ته داشت یک چیزایی می گفت . انگار داشت ات رو صدا می زد . من انگار تو خیالات خودم غرق شده بودم . اخرین چیزی که تونستم ببینم ات بود که داشت بهم نگاه می کرد . با خیال راحت از اینکه زندست چشمامو رو هم گذاشتم و .....
ات : کوووک(اکو)
کوووک(اکو)
بیدار شو
کوک : (چشماشو اروم باز می کنه)من...من کجام
ات : کوک ،من...
کوک : اتتتت
ات : من.... کنارت احساس امنیت و ارامش می کنم . دوست دارم تا اخر عمرم کنار تو بمونم . منو فراموش نکن کوک . من....من دوست دارم (اکو)
کوک : ات (اروم با تعجب)
ته : کووووک بیدار شو
کوک : (سریع چشماشو باز می کنه و با ترس میشینه رو تخت .... ) اتتت اتتتتت
ته: اروم باش . کوک منو نگا اروم باش . داشتی خواب میدیدی
کوک : ته....ات کجاس(نفس زنان)
ته : ات خوبه حالش . به موقع رسوندیمش بیمارستان .
کوک : من....من بابد ببینمش
ته : الان خوابه برای همین منم اومدم پیش تو
کوک : با...باشه ....
ات : کوووک(اکو)
کوووک(اکو)
بیدار شو
کوک : (چشماشو اروم باز می کنه)من...من کجام
ات : کوک ،من...
کوک : اتتتت
ات : من.... کنارت احساس امنیت و ارامش می کنم . دوست دارم تا اخر عمرم کنار تو بمونم . منو فراموش نکن کوک . من....من دوست دارم (اکو)
کوک : ات (اروم با تعجب)
ته : کووووک بیدار شو
کوک : (سریع چشماشو باز می کنه و با ترس میشینه رو تخت .... ) اتتت اتتتتت
ته: اروم باش . کوک منو نگا اروم باش . داشتی خواب میدیدی
کوک : ته....ات کجاس(نفس زنان)
ته : ات خوبه حالش . به موقع رسوندیمش بیمارستان .
کوک : من....من بابد ببینمش
ته : الان خوابه برای همین منم اومدم پیش تو
کوک : با...باشه ....
۱۱.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.