پس از زندگی😊😊
پس از زندگی😊😊
قسمت 3
رضا: الو سلام آهان میخوام بیام خونه شما
آفرین: خیلی خوش حالم دایی آینده من بفرمایید مادر بزرگم بیار
رضا؛ مبارک مبارک مبارک
🟥یک روز بعد 🟥
⭐️در تهران ⭐️
فاطمه
با دوستم آزیتا رفتیم دنبال خونه که دفعه یک خونه پیدا شد
آزیتا: اینجا بخریم. دیگه خسته شدم
فاطمه: باشه
🟣شب شد 🟣
رضا
رفتم به طبقه دوم زنگ خونه زدم
فاطمه
در باز کردم:+سلام آقای محترم
رضا:اینجا چه خبر خانم محترم
فاطمه: یعنی چه
رضا؛ عروسی مگه نه 😡
فاطمه: چی شد اینجوری اومدی اینجا
رضا: بخاطر صدای خونتون خیلی بالاست اومدم اینجا بگم که صدا کم کنید لطفا خانم محترم
آزیتا
اومد از اتاق دیدم در خونه باز و یه آقای با فاطمه حرفی بزنه اومدم جلو :+چیشد خواهر من
فاطمه: بفرماید تو
رضا: نه ممنون مزاحم نمیشم خداحافظ 😒😒🙂🙂👋👋
قسمت 3
رضا: الو سلام آهان میخوام بیام خونه شما
آفرین: خیلی خوش حالم دایی آینده من بفرمایید مادر بزرگم بیار
رضا؛ مبارک مبارک مبارک
🟥یک روز بعد 🟥
⭐️در تهران ⭐️
فاطمه
با دوستم آزیتا رفتیم دنبال خونه که دفعه یک خونه پیدا شد
آزیتا: اینجا بخریم. دیگه خسته شدم
فاطمه: باشه
🟣شب شد 🟣
رضا
رفتم به طبقه دوم زنگ خونه زدم
فاطمه
در باز کردم:+سلام آقای محترم
رضا:اینجا چه خبر خانم محترم
فاطمه: یعنی چه
رضا؛ عروسی مگه نه 😡
فاطمه: چی شد اینجوری اومدی اینجا
رضا: بخاطر صدای خونتون خیلی بالاست اومدم اینجا بگم که صدا کم کنید لطفا خانم محترم
آزیتا
اومد از اتاق دیدم در خونه باز و یه آقای با فاطمه حرفی بزنه اومدم جلو :+چیشد خواهر من
فاطمه: بفرماید تو
رضا: نه ممنون مزاحم نمیشم خداحافظ 😒😒🙂🙂👋👋
۳.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.