☄︎تو فقط بادیگاردش بودی که... ❧❧
P11
ات خبب ( ترس)
پرستار : سلام آقای جئون جونگ کوک حالتون بهتره
کوک: بله بهترم
پرستار :پس میتونید امشب مرخص بشید
کوک: باشه
پرستار رفت بیرون
ات: خب کوک من برم برات یه آبمیوه ای چیزی بگیرم بیام
کوک: ات وایسا
ات: بله
کوک: بشین
ات: بفرما
کوک: خب بگو منظور کانگ چی بود ( عصبی)
ات ویو: ترسیدم و دست خودم نبود یهو گریه کردم
کوک: ات چیزی شده بهم بگو
ات: کوک اون منو کتک میزد و بهم تجاوز میکرد من هروز بخاطر تو گریه میکردم که چرا نمیای ( با گریه)
کوک: خیلی متاسفم که نتونستم پیدات کنم حالا گریه نکن من میبخشمت
راوی: همدیگه رو بغل کردن وات هم تو بغل کوک گریه میکرد
ادامه دارد.....
بچهها میدونم کم بود بقیش رو الان میزارم دارم میرم بیرون
ات خبب ( ترس)
پرستار : سلام آقای جئون جونگ کوک حالتون بهتره
کوک: بله بهترم
پرستار :پس میتونید امشب مرخص بشید
کوک: باشه
پرستار رفت بیرون
ات: خب کوک من برم برات یه آبمیوه ای چیزی بگیرم بیام
کوک: ات وایسا
ات: بله
کوک: بشین
ات: بفرما
کوک: خب بگو منظور کانگ چی بود ( عصبی)
ات ویو: ترسیدم و دست خودم نبود یهو گریه کردم
کوک: ات چیزی شده بهم بگو
ات: کوک اون منو کتک میزد و بهم تجاوز میکرد من هروز بخاطر تو گریه میکردم که چرا نمیای ( با گریه)
کوک: خیلی متاسفم که نتونستم پیدات کنم حالا گریه نکن من میبخشمت
راوی: همدیگه رو بغل کردن وات هم تو بغل کوک گریه میکرد
ادامه دارد.....
بچهها میدونم کم بود بقیش رو الان میزارم دارم میرم بیرون
۴۴.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.