گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 76
.
.
.
-یااا نیای تو
$دارم میام
-جونگ کوک نه
$اومدم
جونگ کوک درو باز میکنه و میرن داخل
-سریع پتو رو کشیدم روی خودم و ماوی
$یه وقت سردتون نشه
-مگه نمیگم نیا تو
$هااا حالا بیا بکشم
-حیف نمیتونم پاشم وگرنه
+تهیونگ... میزنه به سینه های تهیونگ و چشم غره میره...
-اَهه
$چرا نمیتونی پاشی؟
+اممم هیچی... لبخند...
*اینا دارن یه چیزی رو مخفی میکنن
-اره من دیشب ماوی رو
+تهیونگگگگگگ.... چشم غره شدید...
جیمین:دیشب ماوی رو؟
-اممم هیچی
$فهمیدم
*چیه؟
$همونی که همتون دارین بهش فکر میکنین... پوزخند...
*واقعاااا؟؟!!!؟!!؟!!!!؟؟
-آ. اره
+... یکی میزنه توی سرش...
-برین بیروووون... عصبی...
*یااا حالا چیشده مگه؟
-مگه نمیبینین چه وضعیتی داریم؟... عصبی...
$یاح یاح الان تهیونگ نمیتونه کاری کنه😎
-ببین جونگ کوک بلند میشما... عصبی...
$خخخ تهیونگ رو اونجوری تصور کنین.( خاک تو گورم😐 )
تهیونگ پتو رو کنار میده و سیکس پک هاش معلوم میشه
$باشه باشه دیگه اون پایین رو نشون نده
جیمین:ٱووو تهیونگ چه چیزایی داری😳😏
$اره فکر نمیکردم انقدر جذاب باشی
+برین بیروووون.... عصبی...
*یاخدا باشه باشه. بیاین بریم
همه میرن بیرون
-ت. تو الان چیکار کردی؟... لبخند...
+دفعه اخرته جلو بقیه اونارو نشون میدی... عصبی...
-چ. چی؟ تو الان غیرتی شدی؟
+نشم؟
-آییی الهی قربونت برم... ذوق...
تهیونگ ماوی رو بغل میکنه و کل صورتش رو میبوسه
4 روز بعد
+دلم خیلی درد میکنه. وای به تهیونگ چیزی نگفتم. دیگه دارم ریق رحمتو سر میکشم😂
-انگار ماوی یه چیزی شده. ولی بهم نمیگه
ماوی وقت دکتر گرفت و وقتی تهیونگ خواب بود رفت
+رفتم داخل بیمارستان و منتظر موندم تا نوبتم بشه.
5 مین بعد
+رفتم داخل اتاق
دکتر ماوی رو معاینه میکنه
دکتر:بانو شین شما باردارین
+چیییی؟!!!!!؟!!؟!؟؟؟؟؟!!
دکتر:تبریک میگم... لبخند...
2 ساعت بعد
معذرت این پارت کمه
بچه ها میخوام دیگه کم کم میخوام تمومش کنم😐
پارت 76
.
.
.
-یااا نیای تو
$دارم میام
-جونگ کوک نه
$اومدم
جونگ کوک درو باز میکنه و میرن داخل
-سریع پتو رو کشیدم روی خودم و ماوی
$یه وقت سردتون نشه
-مگه نمیگم نیا تو
$هااا حالا بیا بکشم
-حیف نمیتونم پاشم وگرنه
+تهیونگ... میزنه به سینه های تهیونگ و چشم غره میره...
-اَهه
$چرا نمیتونی پاشی؟
+اممم هیچی... لبخند...
*اینا دارن یه چیزی رو مخفی میکنن
-اره من دیشب ماوی رو
+تهیونگگگگگگ.... چشم غره شدید...
جیمین:دیشب ماوی رو؟
-اممم هیچی
$فهمیدم
*چیه؟
$همونی که همتون دارین بهش فکر میکنین... پوزخند...
*واقعاااا؟؟!!!؟!!؟!!!!؟؟
-آ. اره
+... یکی میزنه توی سرش...
-برین بیروووون... عصبی...
*یااا حالا چیشده مگه؟
-مگه نمیبینین چه وضعیتی داریم؟... عصبی...
$یاح یاح الان تهیونگ نمیتونه کاری کنه😎
-ببین جونگ کوک بلند میشما... عصبی...
$خخخ تهیونگ رو اونجوری تصور کنین.( خاک تو گورم😐 )
تهیونگ پتو رو کنار میده و سیکس پک هاش معلوم میشه
$باشه باشه دیگه اون پایین رو نشون نده
جیمین:ٱووو تهیونگ چه چیزایی داری😳😏
$اره فکر نمیکردم انقدر جذاب باشی
+برین بیروووون.... عصبی...
*یاخدا باشه باشه. بیاین بریم
همه میرن بیرون
-ت. تو الان چیکار کردی؟... لبخند...
+دفعه اخرته جلو بقیه اونارو نشون میدی... عصبی...
-چ. چی؟ تو الان غیرتی شدی؟
+نشم؟
-آییی الهی قربونت برم... ذوق...
تهیونگ ماوی رو بغل میکنه و کل صورتش رو میبوسه
4 روز بعد
+دلم خیلی درد میکنه. وای به تهیونگ چیزی نگفتم. دیگه دارم ریق رحمتو سر میکشم😂
-انگار ماوی یه چیزی شده. ولی بهم نمیگه
ماوی وقت دکتر گرفت و وقتی تهیونگ خواب بود رفت
+رفتم داخل بیمارستان و منتظر موندم تا نوبتم بشه.
5 مین بعد
+رفتم داخل اتاق
دکتر ماوی رو معاینه میکنه
دکتر:بانو شین شما باردارین
+چیییی؟!!!!!؟!!؟!؟؟؟؟؟!!
دکتر:تبریک میگم... لبخند...
2 ساعت بعد
معذرت این پارت کمه
بچه ها میخوام دیگه کم کم میخوام تمومش کنم😐
۷.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.