پارت11
از زبان ات
ات : هوم!
جین : بهش گفتم 6 تا گل دارم گمشون کردم ندیدیشون. اونم اروم جوابم داد میخوای باهم دیگ میگردیم دنبالشون.خیلی مهربون بود. اروم و مظلوم بام حرف میزد
ات : ل..لیا
جین : بهم نگف اسمش چیه. ولی بازم ازم گم شد. گفتم بجای 6 تا گل 7 تا بشن
ات : ( گریه )
تهیونگ : گریه نکن
ات : چطوری گریه نکنم. وقتی با ارزش ترین کسای زندگیم رو ب کشتن دادم
تهیونگ : تو نکشتیشون
ات : ولی این فکر مسخره اومد تو ذهن خودم ک میام اینجا. نمیخواستم تنها برم اونجا. خیلی...خیلی خودخواهم.هر کاری ک میکردم اونارم وسط مینداختم ک همرام باشن.تو هر کاری میگفتم اونا هم کمکم کنن..خیلی اذیتشون کردم. جیوو. رابطه مارو با کشتن خودش تموم کرد..همش فکر میکردم عشق بینمون تموم نشدنیه ولی...ب این راحتی نابود شد قلب من فقد اون دو نفر پرش کرده بودن. جاش الان غم و غصه دلمو پر کرده.من از اول سنگدل بودم باشون. چرا من حق مردن ندارم.چرا اونا جای من مردن( گریه )
کوک ب تهیونگ : برگردیم پیش پسرا
برگشتیم ولی با صحنه ای ک مواجه شدم رنگم پرید.
جیوو بود و قیچی بدست داشت میرفت سمت جیمین. جیمین هم اشکاش میفتادن و جلو دهنشو گرفته بود
جیوو : بیا پسر کوچولو. میخوام زبونتو ببرم. همش خوابه. اتفاقی نمیفته( خنده )
اون جیوو بود. ولی چرا اینطوریه. چشماش از قبل درشت تر شده انگار میخوان از جا دربیان و جای طناب رو گلوش مونده و ی لبخند ترسناک زده و قیچی رو هی باز و بسته میکنه.
ات : ج..جیوو
تهیونگ : خب...میدونی این رفیقتو من نفرین کردم اینجا واس همین الان شده ی جسد بدون روح ک فک میکنه تو خوابه و میتونه هر کاری دلش بخواد بکنه و عین روانیا میخنده
ات : جیوو
جیوو : ات..جون..بیا از اینجا بریم بیرون خوابه دیگ. هیچ اتفاقی نمیفته. حتی اگه بکشمت تو واقعیت نمیفته( خنده )
ات : جیوو من معذرت میخوام
جیوو : بابت چی
ات : همه چی...تو مردی!. همش هم تقصیر منه. این خواب نیس. تو واقعا خودکشی کردی
جیوو : چی میگی
ات : خودت بهم گفته بودی جیوو..ادم ک خواب ببینه نمیدونه ک داره خواب میبینه. تو...تو واقعا رابطمونو با کشتن خودت تموم کردی( بغض )
جیوو :....
ات : جیوو تو مردی!(داد). بدون خداحافظی خودتو کشتی. رفیق چند سالتو از خودت دور کردی..من حتی نتونستم ازت معذرت خواهی کنم.میدونم من مقصر بودم. تقصیر من بود. ولی...چرا میخواستی حس خودکشی رو داشته باشی! خودتو از من دور کردی دیگ نمیتونم بغلت کنم.دیگ نمیتونیم باهم بریم دانشگاه . دیگ نمیتونیم باهم بریم بیرون. دیگ...نمیتونیم همدیگمونو ببینیم و ب همدیگه بگیم عاشقتم. قلبمو سیاه کردی. گفتی عشقمون تمام نشدنیه. سالگرد دوستیمون همین امروزه جیوو! نابودش کردی. حرف ی غریبه رو راحت باور میکنی و ب این راحتی. همه چیو تموم میکنی؟
ات : هوم!
جین : بهش گفتم 6 تا گل دارم گمشون کردم ندیدیشون. اونم اروم جوابم داد میخوای باهم دیگ میگردیم دنبالشون.خیلی مهربون بود. اروم و مظلوم بام حرف میزد
ات : ل..لیا
جین : بهم نگف اسمش چیه. ولی بازم ازم گم شد. گفتم بجای 6 تا گل 7 تا بشن
ات : ( گریه )
تهیونگ : گریه نکن
ات : چطوری گریه نکنم. وقتی با ارزش ترین کسای زندگیم رو ب کشتن دادم
تهیونگ : تو نکشتیشون
ات : ولی این فکر مسخره اومد تو ذهن خودم ک میام اینجا. نمیخواستم تنها برم اونجا. خیلی...خیلی خودخواهم.هر کاری ک میکردم اونارم وسط مینداختم ک همرام باشن.تو هر کاری میگفتم اونا هم کمکم کنن..خیلی اذیتشون کردم. جیوو. رابطه مارو با کشتن خودش تموم کرد..همش فکر میکردم عشق بینمون تموم نشدنیه ولی...ب این راحتی نابود شد قلب من فقد اون دو نفر پرش کرده بودن. جاش الان غم و غصه دلمو پر کرده.من از اول سنگدل بودم باشون. چرا من حق مردن ندارم.چرا اونا جای من مردن( گریه )
کوک ب تهیونگ : برگردیم پیش پسرا
برگشتیم ولی با صحنه ای ک مواجه شدم رنگم پرید.
جیوو بود و قیچی بدست داشت میرفت سمت جیمین. جیمین هم اشکاش میفتادن و جلو دهنشو گرفته بود
جیوو : بیا پسر کوچولو. میخوام زبونتو ببرم. همش خوابه. اتفاقی نمیفته( خنده )
اون جیوو بود. ولی چرا اینطوریه. چشماش از قبل درشت تر شده انگار میخوان از جا دربیان و جای طناب رو گلوش مونده و ی لبخند ترسناک زده و قیچی رو هی باز و بسته میکنه.
ات : ج..جیوو
تهیونگ : خب...میدونی این رفیقتو من نفرین کردم اینجا واس همین الان شده ی جسد بدون روح ک فک میکنه تو خوابه و میتونه هر کاری دلش بخواد بکنه و عین روانیا میخنده
ات : جیوو
جیوو : ات..جون..بیا از اینجا بریم بیرون خوابه دیگ. هیچ اتفاقی نمیفته. حتی اگه بکشمت تو واقعیت نمیفته( خنده )
ات : جیوو من معذرت میخوام
جیوو : بابت چی
ات : همه چی...تو مردی!. همش هم تقصیر منه. این خواب نیس. تو واقعا خودکشی کردی
جیوو : چی میگی
ات : خودت بهم گفته بودی جیوو..ادم ک خواب ببینه نمیدونه ک داره خواب میبینه. تو...تو واقعا رابطمونو با کشتن خودت تموم کردی( بغض )
جیوو :....
ات : جیوو تو مردی!(داد). بدون خداحافظی خودتو کشتی. رفیق چند سالتو از خودت دور کردی..من حتی نتونستم ازت معذرت خواهی کنم.میدونم من مقصر بودم. تقصیر من بود. ولی...چرا میخواستی حس خودکشی رو داشته باشی! خودتو از من دور کردی دیگ نمیتونم بغلت کنم.دیگ نمیتونیم باهم بریم دانشگاه . دیگ نمیتونیم باهم بریم بیرون. دیگ...نمیتونیم همدیگمونو ببینیم و ب همدیگه بگیم عاشقتم. قلبمو سیاه کردی. گفتی عشقمون تمام نشدنیه. سالگرد دوستیمون همین امروزه جیوو! نابودش کردی. حرف ی غریبه رو راحت باور میکنی و ب این راحتی. همه چیو تموم میکنی؟
۱۰۳.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.