پارت ۱۵ : پادشاه من
همه اومده بودن ا.ت تنها به یه نفر شک داشت دستشو گرفت و بردش داخل
دوساعت بعد
ندیمه ی امپراطور : باشه باشه اعتراف میکنم من به دستور وزیر اعظم اینکار رو کردم بانو ( مثل سگ ترسیده )
ا.ت : هوف پیر خرفت این دهن بیصاحابش قفله قفله اهههههههههههه
کمرم شکست
کوک : چطور از زیر زبونش حرف کشیدب اصلا چطور فهمیدب اونه
ا.ت : نمیتونم بگم اگه بهتون بگم دیگه راز نیست
کوک : خیله خب ولی فک کنم باید بیشتر توی ی همچین موارد ازت کمک بگیرم
ا.ت : در خدمت گزاری حاض که یهو حالش بد شد و از اون اتاق رفت بیرون و بالا اورد
کوک : ملکه ملکه
ا.ت یهو از هوش رفت
کوک ا.ت رو براید بغل کرد و پزشک معاینش کرد
طببب سلطنتی : قربان ایشون خیلی قوت بدنی کمی دارند باید یکم تقویت بشن لطفا یکم بهشون برسید
دوساعت بعد
ندیمه ی امپراطور : باشه باشه اعتراف میکنم من به دستور وزیر اعظم اینکار رو کردم بانو ( مثل سگ ترسیده )
ا.ت : هوف پیر خرفت این دهن بیصاحابش قفله قفله اهههههههههههه
کمرم شکست
کوک : چطور از زیر زبونش حرف کشیدب اصلا چطور فهمیدب اونه
ا.ت : نمیتونم بگم اگه بهتون بگم دیگه راز نیست
کوک : خیله خب ولی فک کنم باید بیشتر توی ی همچین موارد ازت کمک بگیرم
ا.ت : در خدمت گزاری حاض که یهو حالش بد شد و از اون اتاق رفت بیرون و بالا اورد
کوک : ملکه ملکه
ا.ت یهو از هوش رفت
کوک ا.ت رو براید بغل کرد و پزشک معاینش کرد
طببب سلطنتی : قربان ایشون خیلی قوت بدنی کمی دارند باید یکم تقویت بشن لطفا یکم بهشون برسید
۸.۳k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.