رمان اردیا پارت 10 رمان اردیا
یک روز بعد»
نیکا:محمد بلند شو دیگه خیلی خوابالویی
محمد:فقط پنج دقیقه دیگه
نیکا:نه بلند شو مگه نه گفتی امروز تو بیمارستان مریض داریم
محمد:باشه تو برو من الان میام
نیکا:باشه
محمد:حالا من دیگه برم خدافظ عشقم
نیکا:خدافظ
ارسلان:دیانا میگم امروز بریم پیش نیکا
دیانا:تو دل خودم گفتم اخه چه نیکایی نیکا دیگه نیکا شوهر داره بریم چیکار کنیم اونجا اگه محمد فهمید تو رفتی با نیکا دو کلام حرف زدی پارت میکنه ولی بهش گفتم باشه بریم
ارسلان:میگم الان بریم دیانا؟.
دیانا:باشه
دیانا:سلام نیکا خوبی
ارسلان:سلام نیکا
نیکا:ممنون دیانا
ارسلان:والا این نیکا هم چون مال محمد شده دیگه داره عشوه میکنه میخواد بامن حرف نزنه ینی شوهرم رو من غیرت داره
ارسلان:نیکا میگم محمد خونست
نیکا:نه مریض داشتن رفت
ارسلان:اها
نیکا:دیانا بیا بشین سرپا موندی
دیانا:باشه
نیکا:ارسلان تو هم بیا
ارسلان باشه من الان میام تا من یه زنگ به متین بزنم کارش دارم
نیکا:باشه
«رمان اردیا پارت10»
نیکا:محمد بلند شو دیگه خیلی خوابالویی
محمد:فقط پنج دقیقه دیگه
نیکا:نه بلند شو مگه نه گفتی امروز تو بیمارستان مریض داریم
محمد:باشه تو برو من الان میام
نیکا:باشه
محمد:حالا من دیگه برم خدافظ عشقم
نیکا:خدافظ
ارسلان:دیانا میگم امروز بریم پیش نیکا
دیانا:تو دل خودم گفتم اخه چه نیکایی نیکا دیگه نیکا شوهر داره بریم چیکار کنیم اونجا اگه محمد فهمید تو رفتی با نیکا دو کلام حرف زدی پارت میکنه ولی بهش گفتم باشه بریم
ارسلان:میگم الان بریم دیانا؟.
دیانا:باشه
دیانا:سلام نیکا خوبی
ارسلان:سلام نیکا
نیکا:ممنون دیانا
ارسلان:والا این نیکا هم چون مال محمد شده دیگه داره عشوه میکنه میخواد بامن حرف نزنه ینی شوهرم رو من غیرت داره
ارسلان:نیکا میگم محمد خونست
نیکا:نه مریض داشتن رفت
ارسلان:اها
نیکا:دیانا بیا بشین سرپا موندی
دیانا:باشه
نیکا:ارسلان تو هم بیا
ارسلان باشه من الان میام تا من یه زنگ به متین بزنم کارش دارم
نیکا:باشه
«رمان اردیا پارت10»
۵۷.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.