(مافیای جذاب من )
دوکتور شخصی جونگ کوک آمد
دوکتور : باید تا یه هفته استراحت
جونگ کوک : باشه ممنون
دوکتور رفت
از زبان جونگ کوک
بقلش کردم بردمش به اتاقش در و باز کردم گذاشتمش روی تخت خیلی کیوت خوابیده بود منم کنارش خوابیدم نمیدونستم که عشق اینطور حسی داره که یکی از بادیگارد گفت باید بریم اصله ها را تحویل بدیم در و قفل کردم و رفتیم
(چند دقیقه بعد)
آ/ت: بیدار شدم تنها چیزی که یادم میومد این بود که جونگ کوک عو*ض*ی (کارگردان:عزیزم بچها دارن میخوانند فش نده 🙂🙂) من تا می تونست زد بدش بیهوش شدم اگه بیا دست پاش می شکنم
جونگ کوک: آمدم رفتم بالا به آ/ت سر بزنم که یهو آ/ت دستم پیچوند و گفت که چه جرعتی من و زدی ها
جونگ کوک : فکر نمی کردم آنقدر قوی باشی
آ/ت: همه میگن دخترا ضیف هستند اما اشتباه میکنند
جونگ کوک: قلت کردم ولم کن
آ/ت :آفرین حالا برو بیرون
جونگ کوک: رفتم بیرون از دختره واقعی خوشم آمده بود دوستام را دعوت کردم اینجا
تیهونگ : سلام
جیمین : سلام
جین : سلام
جونگ کوک:سلام بچها و بعدش
بچها اگه قلت املای داشتم ببخشید☺☺
دوکتور : باید تا یه هفته استراحت
جونگ کوک : باشه ممنون
دوکتور رفت
از زبان جونگ کوک
بقلش کردم بردمش به اتاقش در و باز کردم گذاشتمش روی تخت خیلی کیوت خوابیده بود منم کنارش خوابیدم نمیدونستم که عشق اینطور حسی داره که یکی از بادیگارد گفت باید بریم اصله ها را تحویل بدیم در و قفل کردم و رفتیم
(چند دقیقه بعد)
آ/ت: بیدار شدم تنها چیزی که یادم میومد این بود که جونگ کوک عو*ض*ی (کارگردان:عزیزم بچها دارن میخوانند فش نده 🙂🙂) من تا می تونست زد بدش بیهوش شدم اگه بیا دست پاش می شکنم
جونگ کوک: آمدم رفتم بالا به آ/ت سر بزنم که یهو آ/ت دستم پیچوند و گفت که چه جرعتی من و زدی ها
جونگ کوک : فکر نمی کردم آنقدر قوی باشی
آ/ت: همه میگن دخترا ضیف هستند اما اشتباه میکنند
جونگ کوک: قلت کردم ولم کن
آ/ت :آفرین حالا برو بیرون
جونگ کوک: رفتم بیرون از دختره واقعی خوشم آمده بود دوستام را دعوت کردم اینجا
تیهونگ : سلام
جیمین : سلام
جین : سلام
جونگ کوک:سلام بچها و بعدش
بچها اگه قلت املای داشتم ببخشید☺☺
۶.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.