تک پارتی تهیونگ
ا/ت ویو:
امروز هم مثل همیشه با آلارم گوشیم بیدار شدم حاظر شدم و رفتم سمت اداره پلیس (ا/ت پلیسه) این چند روز قتل های زیادی اتفاق میفتاد همشون هم مثل هم بودن قاتل خیلی حرفه ای بود چون هیچ سره نخی باقی نمیزاشت تا الان خیلی دنبالش گشتم ولی هیچی که هیچی اما من تسلیم نمیشم.
شوگا (همکار ا/ت):ا/ت یکی اومده درباره قتل هایی که این روزا اتفاق افتاده حرف بزنه.
ا/ت:کیه
شوگا:نمیدونم اما باید بازجوییش کنی
ا/ت:باشه پس من رفتم
شوگا:اوهوم(پوزخند)
ا/ت:خب بگو ببینم چیا میدونی
شاهد:یروز یه پسری بود خیلی مهربون بود بخاطر همین بقیه از مهربونیش سو استفاده میکردن اون یروزی تصمیم میگیره که عوض بشه و این تغییر چند سال طول میکشه و اون تبدیل میشه به یه هیولا هیولایی که به هیچکس رحم نمیکنه
ا/ت:خب این چه ربطی به موضوع ما داشت
شاهد:این داستان همون قاتله
ا/ت:واقعا
شاهد:اره(پوزخند)و یچیز دیگه اون آدمایی که جلو راهش رو میگیرن هم میکشه (نزدیک ا/ت میشه)
ا/ت:داری چیکار میکن...
شاهد:(و بنگگگگ یه تیر وسط پیشونی ا/ت خالی میکنه)
شاهد: آدمای فضول زیاد عمر نمیکنن مثل تو (از اونجا فرار میکنه)
شوگا زنگ میزنه به تهیونگ
شوگا:تهیونگ خوب پیش رفت
(شاهد همون تهیونگ بود)
تهیونگ:آره بیا عمارت تا انعامتو بدم(درست نوشتم؟)
شوگا:بعد کار میام بای
تهیونگ:بای (و تلفن رو قطع کرد)
*پرش زمانی به یک ساعت بعد*
شوگا:تهیونگ اومدم
......
شوگا:تهیون
و بنگ
تهیونگ:(به شوگا شلیک کرد)
شوگا:چرا
تهیونگ:فکر کردی نمیدونم میخوای منو لو بدی لیاقت کسایی که خیانت میکنن مردنه
شوگا:(یه قطره اشک از چشمش میفته و تمام اون میمیره)
تهیونگ:حقت بود(پوزخند)
ذهن مریض ادمین. 🥲😂🗿
امروز هم مثل همیشه با آلارم گوشیم بیدار شدم حاظر شدم و رفتم سمت اداره پلیس (ا/ت پلیسه) این چند روز قتل های زیادی اتفاق میفتاد همشون هم مثل هم بودن قاتل خیلی حرفه ای بود چون هیچ سره نخی باقی نمیزاشت تا الان خیلی دنبالش گشتم ولی هیچی که هیچی اما من تسلیم نمیشم.
شوگا (همکار ا/ت):ا/ت یکی اومده درباره قتل هایی که این روزا اتفاق افتاده حرف بزنه.
ا/ت:کیه
شوگا:نمیدونم اما باید بازجوییش کنی
ا/ت:باشه پس من رفتم
شوگا:اوهوم(پوزخند)
ا/ت:خب بگو ببینم چیا میدونی
شاهد:یروز یه پسری بود خیلی مهربون بود بخاطر همین بقیه از مهربونیش سو استفاده میکردن اون یروزی تصمیم میگیره که عوض بشه و این تغییر چند سال طول میکشه و اون تبدیل میشه به یه هیولا هیولایی که به هیچکس رحم نمیکنه
ا/ت:خب این چه ربطی به موضوع ما داشت
شاهد:این داستان همون قاتله
ا/ت:واقعا
شاهد:اره(پوزخند)و یچیز دیگه اون آدمایی که جلو راهش رو میگیرن هم میکشه (نزدیک ا/ت میشه)
ا/ت:داری چیکار میکن...
شاهد:(و بنگگگگ یه تیر وسط پیشونی ا/ت خالی میکنه)
شاهد: آدمای فضول زیاد عمر نمیکنن مثل تو (از اونجا فرار میکنه)
شوگا زنگ میزنه به تهیونگ
شوگا:تهیونگ خوب پیش رفت
(شاهد همون تهیونگ بود)
تهیونگ:آره بیا عمارت تا انعامتو بدم(درست نوشتم؟)
شوگا:بعد کار میام بای
تهیونگ:بای (و تلفن رو قطع کرد)
*پرش زمانی به یک ساعت بعد*
شوگا:تهیونگ اومدم
......
شوگا:تهیون
و بنگ
تهیونگ:(به شوگا شلیک کرد)
شوگا:چرا
تهیونگ:فکر کردی نمیدونم میخوای منو لو بدی لیاقت کسایی که خیانت میکنن مردنه
شوگا:(یه قطره اشک از چشمش میفته و تمام اون میمیره)
تهیونگ:حقت بود(پوزخند)
ذهن مریض ادمین. 🥲😂🗿
۴.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.