MY KILLER
P: 1۷
_ بهت.. گفتم م..مشکلی نیست نامجونا..
سعی کرد از جاش بلند بشه. دستش رو به روشویی تکیه داد و با فشاری که بهش وارد کرد تونست بلند شه
_بچه ها.. من متاسفم، میرم خونه..
اروم به سمت کلاس حرکت کرد و نامجون و یونگی رو با چهره هایی بهت زده تنها گذاشت
کیفش رو گرفت و به سمت خروجی مدرسه رفت
چند قدمی در مدرسه، متوجه تهیونگ شد که پشت بهش درحال سیگار کشیدن بود
نا خوداگاه دستاش رو مشت کرد. اگر میتونست همین الان به سمتش میرفت و با تمام وجود به صورتش مشت میزد ولی میدونست این کار هیچ نتیجه ای بجز کتک خوردن دوبارش نداره
به علاوه باید میرفت داروخونه تا برای صورتش دارو بگیره
کلافه سرش رو چرخوند و در رو هل داد
قدم هاش رو تند تر کرد
با دیدن فروشگاه کنار خیابون، موهاش رو به سمت عقب هل داد و از خیابون رد شد
هنوز وارد نشده بود که صدای گفت و گوی مغازه دار توجهش رو جلب کرد
_لطفا اقا خواهش میکنم من پولش رو بهتون برمیگردو..
_متاسفم خانم شما هنوز کلی بدهی دارین و تا بدهی های قبلی رو تسویه نکنین من نمیتونم بهتون چیزی بدم
_اما..
جونگ کوک وارد فروشگاه شد و با دیدن هیونا تعجب کرد
_نونا چطوری؟
هیونا با شنیدن صدای جونگ کوک لبخندی زد و بغلش کرد
_خوبم جونگ کوکا، اینجا چیکار میکنی.. صورتت چی شده؟!
خنده احمقانه ای کرد و با دستش صورتش رو پوشوند
_چیزی نیست..
_ببخشید اقا شما این خانوم رو میشناسین؟ ایشون کلی بدهی دارن و پرداخت نشده!
هیونا با شرمندگی به پایین نگاه کرد
جونگ کوک کارتش رو از جیبش بیرون اورد
_لطفا هر مبلغی هست به علاوه خرید امروزشون حساب کنید
هیونا چشماش تا اخرین حد ممکن گرد شد
_این خیلی زیاده جونگ کوکا من نمیتونم بزا..
_چیزی نیست نونا. میتونی بعدا بهم برگردونی
لبخند دندون نمایی زد و دارو های مورد نیازش رو به مغازه دار گفت
_نگفتی چی شد صورتت؟
_عا.. بیخیالش.. چه خبر از خانم میراسل؟
با یاداوریش خنده ای کرد
_اوه اون هنوزم بداخلاقه و حرصشو سر کتابا خالی میکنه.. تو باید بیشتر بیای پیش ما
پلاستیک های خریدو گرفت و از کوک تشکر کرد
_متشکرم جونگ کوکا، بهت برمیگردونم. حتما بیا کتابخونه پیشم و توضیح بده چیشده برای صورتت
به سمت خروجی فروشگاه رفت و جونگ کوک و دارو هاش رو تنها گذاشت..
حمایت یادتون نره خوشگلا
_ بهت.. گفتم م..مشکلی نیست نامجونا..
سعی کرد از جاش بلند بشه. دستش رو به روشویی تکیه داد و با فشاری که بهش وارد کرد تونست بلند شه
_بچه ها.. من متاسفم، میرم خونه..
اروم به سمت کلاس حرکت کرد و نامجون و یونگی رو با چهره هایی بهت زده تنها گذاشت
کیفش رو گرفت و به سمت خروجی مدرسه رفت
چند قدمی در مدرسه، متوجه تهیونگ شد که پشت بهش درحال سیگار کشیدن بود
نا خوداگاه دستاش رو مشت کرد. اگر میتونست همین الان به سمتش میرفت و با تمام وجود به صورتش مشت میزد ولی میدونست این کار هیچ نتیجه ای بجز کتک خوردن دوبارش نداره
به علاوه باید میرفت داروخونه تا برای صورتش دارو بگیره
کلافه سرش رو چرخوند و در رو هل داد
قدم هاش رو تند تر کرد
با دیدن فروشگاه کنار خیابون، موهاش رو به سمت عقب هل داد و از خیابون رد شد
هنوز وارد نشده بود که صدای گفت و گوی مغازه دار توجهش رو جلب کرد
_لطفا اقا خواهش میکنم من پولش رو بهتون برمیگردو..
_متاسفم خانم شما هنوز کلی بدهی دارین و تا بدهی های قبلی رو تسویه نکنین من نمیتونم بهتون چیزی بدم
_اما..
جونگ کوک وارد فروشگاه شد و با دیدن هیونا تعجب کرد
_نونا چطوری؟
هیونا با شنیدن صدای جونگ کوک لبخندی زد و بغلش کرد
_خوبم جونگ کوکا، اینجا چیکار میکنی.. صورتت چی شده؟!
خنده احمقانه ای کرد و با دستش صورتش رو پوشوند
_چیزی نیست..
_ببخشید اقا شما این خانوم رو میشناسین؟ ایشون کلی بدهی دارن و پرداخت نشده!
هیونا با شرمندگی به پایین نگاه کرد
جونگ کوک کارتش رو از جیبش بیرون اورد
_لطفا هر مبلغی هست به علاوه خرید امروزشون حساب کنید
هیونا چشماش تا اخرین حد ممکن گرد شد
_این خیلی زیاده جونگ کوکا من نمیتونم بزا..
_چیزی نیست نونا. میتونی بعدا بهم برگردونی
لبخند دندون نمایی زد و دارو های مورد نیازش رو به مغازه دار گفت
_نگفتی چی شد صورتت؟
_عا.. بیخیالش.. چه خبر از خانم میراسل؟
با یاداوریش خنده ای کرد
_اوه اون هنوزم بداخلاقه و حرصشو سر کتابا خالی میکنه.. تو باید بیشتر بیای پیش ما
پلاستیک های خریدو گرفت و از کوک تشکر کرد
_متشکرم جونگ کوکا، بهت برمیگردونم. حتما بیا کتابخونه پیشم و توضیح بده چیشده برای صورتت
به سمت خروجی فروشگاه رفت و جونگ کوک و دارو هاش رو تنها گذاشت..
حمایت یادتون نره خوشگلا
۱۱.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.